نعلبندی ایران رشد چشم گیر داشته اما سوارکارانی هنوز معتقدند نعلبندی اسب هاشون بازدارنده موفقیت بوده، بایدها و نبایدهای نعلبندی ایران چیست؟
ببینید یکی از بایدهایی که وجود داره اینه که هر کسی توی چهارچوب کاری خودش فعالیت بکنه. من اگر سوارکار هستم در مورد سوارکاری خودم صحبت بکنم، مربی در مورد تدریسش. من اگر بخوام در مورد سوارکاری صحبت بکنم باید برم دانش سواری رو یاد بگیرم، وقت بگذارم و تجربه کنم و بعد بگم این جوری بهتره. در مورد مربیها مساله فرق میکنه اما اکثر سوارکارای ایران در مورد نعلبندی صحبت میکنند بدون این که دانش این کارو داشته باشند. یکی از بایدها اینه که دانش نعلبندی تو سوارها افزایش پیدا
بکنه. سوارکار باید سم اسب و آناتومیشو بشناسه. یه سری کار اضافه روی سم اسب انجام میشه که مثل آنتی بیوتیک بدون تجویز پزشک میمونه و خیلی اشتباهه. خیلی کارها تو مدت کوتاه نتیجهی خوبی میده اما تو دراز مدت مخربه و نتیجه چیز دیگهای میشه. اون نعلبندی سم اسب رو درست میکنه اما ممکنه به قسمتهای دیگه آسیب بزنه. فشار رو از یه قسمت بر میداره میاندازه رو یه قسمت دیگه.
سطح امروز نعلبندی در ایران رو با اتفاقی که در دنیا میافته مقایسه میکنید؟ و این که چرا تمرکز نعلبندی تو تهرانه؟
به نظرم این راهیه که باب شده و جادهایه که ساخته شده و ما داریم ازش گذر میکنیم. برای مثال من نوعی اگر تو یه شهر دیگه بخوام نعلبندی کنم باید تمام مواردی که سالها تو اینجا توضیح داده شده بیام دوباره شرح بدم. گاهی نمیخواهند که قبول کنند.چون اینجا تو تهران حداقل فرهنگ سازی انجام شده. اونها هم باید خودشون بخواهند که پیشرفت کنند.
تعامل شما با دامپزشکی که اندام حرکتی کار میکنه چه طور هست؟
ببینید من تو اصطبلی که مشغول هستم دامپزشکهای خارجی هستند. من نعلبندیهامو نشونشون میدم و باهاشون صحبت میکنم و ازشون کمک میگیرم. با چند تا نعلبند و دامپزشک داخل و خارج از ایران هم در ارتباطم و به صورت مداوم باهاشون تبادل اطلاعات میکنم و همه با هم موافق یه نعلبندی نرمال هستند.
برخورد و بازخوردتون در اجتماع با شغلتون چیست؟ من شاهد نگاه های تمسخرآمیز به لباس سوارکاری بودم در کوی و برزن.
قشرتحصیلکرده برخورد خیلی خوبی دارند. همه اولش نمیدونند ماجرا چیه، وقتی در مورد کارم بهشون توضیح میدم خیلی تشویقم میکنند. ده تا پانزده درصد هم که همیشه تو هر چیزی ساز مخالف میزنند. ولی خب در مورد خودم اول با شغلم آشنا میشوند و میگند خیلی خوبه ولی بعد از این که میبینند من دانشجوام خیلی دیدگاهشون عوض میشه.
به عنوان کسی که در این رشته سخت کار میکنید سوارکاری چه دورنمایی برای یک خانم سوارکار جوان داره که شاید دسترسی زیادی به اسب مسابقه نداشته باشه.
من یه رویه تو زندگیم استواره که اگر انسان یه چیزی رو بخواد، به دست میاره. من اگر اسب مسابقه ندارم میتونم با تلاش بیشتر کاری کنم که مالکهای اسب به من اعتماد کنند و اسبهاشون رو در اختیار من بگذارند. من هدفم اینه که این قدر خوب باشم که بعد از چند سال دیگه که پشت سرم رو نگاه کردم، تمام تلاشم رو کرده باشم و منتظر قضا و قدر یا تقدیر نباشم.اگر آدم تمام تلاشش رو بکنه اون اتفاق نشه یه اتفاق بهتری به جاش میافته. خدا هم هیچ وقت زحمتهای بندههاشو نادیده نمیگیره.
در مورد رشتههای اسبی دیگر نظرتون رو بفرمایید.
چوگان رشته جالبیه، مفرحه اما من اطلاع خاصی ازش ندارم. درساژ پایه است و خیلی لازمه. الفبای سوارکاریه. درساژ مسابقه خیلی خوبه اما من در موردش نمیدونم. البته من زیر نظر خانم شریسا غفاری یه مدت کار کردم و ایشون خیلی به من کمک کردند اما مسابقهی درساژ هیجان کمتری از پرش داره.
در مورد ارتباط رشته دانشگاهیتون با سوارکاری بفرمایید.
رشتهی من زیست شناسی سلولی، ملکولی هست. شبیه ژنتیک و ما پنج واحد با ژنتیک اختلاف داریم. تمام سلولها رو با ابعاد ریز بررسی میکنیم. با سوارکاری ارتباط نداره اما با دامپزشکی و نعلبندی شاید ارتباط داشه باشه. قبلا پیگیر بودم که این کار رو انجام بدم.
بسیاری از سوارکارها گرایشی به تحصیل آکادمیک ندارند، برخی از سنخیت نداشتن رشتهشون با حرفه شون گلایه دارند و دیگرانی تا یک حد تحصیل رو کافی دیدند. شما تجربه و دیدگاه شخصیتون رو بفرمایید.
یه مسالهای که هست اینه که تحصیلات برای یه سوارکار توی ایران فقط جنبهی هویت اجتماعی داره. من اگر دیپلم باشم و قهرمان ایران باشم یه جور نگاه بهم میشه تا این که رده پایین بپرم و فوق لیسانس داشته باشم در حالت دوم تحسین بیشتری میشم. تصوری هست که میتونه اشتباه باشه و میتونه نباشه. البته کسایی که دانشگاه میرند دیدشون نسبت به مسایل خیلی فرق میکنه و خیلی جنبههای دیگه رو میبینند و این از نظر فرهنگی کمک میکنه که ما بیایم بالاتر. بهترین اتفاق اینه که رشتههایی بگذارن مرتبط با اسب که کاربردی باشه و درست تدریس بشه و نتیجهی خوب داشته باشه. خیلیها الان تو ایران میرند پرورش اسب میخونند که اسب توی زندگیشون ندیدین.
در مورد مشکلهایی که حضور وفعالیت خانمها در باشگاه ها و محیطهای اسبی وجود داره بفرمایید و راهکار برای اصلاح و بهینه شدنش ارایه بدید.
مشکل حضور خانمها به چند تا چیز میتونه برگرده. محیطی که ایجاد شده محیط خوبی باشه. من تو یه سری باشگاهها بودم که محیط خوبی نداشته و خونوادهی من حتا نمیگذاشتن من یک دقیقه بیشتر اون جا بمونم. یه جاهایی هم مثل اینجا (رخش صبا)، آزمون خیلی سالمه. راس سیستم اگه درست باشه با خانواده و خانواده دوست باشه همهی هرم درست چیده میشه. حالا ممکنه یه سری آدمها بخوان وارد بشند و مساله داشته باشند، اونها خود به خود حذف میشند و جایگاه پیدا نمیکنند. من وقتی اصطبل آقای شریفی هستم احساس میکنم اون جا خونه خودم هست. چون تو اون اصطبل صاحب اسبها گزینش میشند و آدمهای با شخصیتهای تعریف شده میان و شرایط رو مناسب میبینند وخود به خود محیط مناسب میشه. مساله دیگه اینه که خانمی که توی سوارکاری وارد میشه خودش هم باید یه شرایطی رو داشته باشه و نباید نظم سیستم رو به هم بزنه و مخل آرامش بشه.
در مورد سبک زدن میخ برای خوانندههای توضیح بدید.
به زبان ساده سم از چند بخش تشکیل شده. جعبهی سم یه بخش مرکزی داره و یه بخش بیرونی یا دیواره. بخش مرکزی بخش حساسه و بخش بیرونی غیر حساس. بین این دو بخش پوشش وسط هست و حدفاصل بخش مرکزی و دیواره. بخش حساس و غیر حساس. ما وقتی میخ میزنیم سعی میکنیم میخ رو توی بخش غیرحساس یا دیوارهی سم در بیاریم. میخ از بخش غیر حساس وارد و از بخش غیرحساس خارج میشه. میخی که این مشخصات را داشته باشه میخ سبک هست یعنی خیلی عمیق نیست. بخش پرچ شده در واقع به کف زمین نزدیکتر هست.
چرا برند حک شده روی میخ باید به سمت داخل باشه حین نعلبندی؟
به خاطر انحنای میخ. چون میخ باید موقع کوبیده شدن بیاد سمت بیرون اگر بر عکس باشه میخ میره سمت قسمت حساس.
دلمشغولیهای شما در بیرون از جامعه سوارکاری ایران چیست؟ با هنر یا ادبیات ارتباط دارید یا ورزشهای دیگر با فعالیت های مفرح دیگه.
یک تحصیلم که بسیار سخته با ساعت زیاد کاری. اهل فیلم اصلا نیستم. موسیقی دوست دارم و همه سبکی گوش میکنم.
ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره نه بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با فرناز هاشمی کلیک کنید.