شنبههای بدون اسب رو به چه کار مشغولید؟
(لبخند، تاکید)شنبههای من هم با اسب هست. من شنبهها نعلبندی میکنم و یه سری اسبای جدیتر رو هم کار میکنم. من همهی روزهام تعطیله چون اسب و کارم رو دوست دارم. من روزی که کار نمیکنم برام کسل کننده است.
تو سطح حرفهای سواری ایده آل شما کجاست وهدفتون برای رسیدن به این چشم انداز از چه مسیری عبور میکنه؟
هدف من این است که یه رایدر خیلی حرفهای و خیلی خوب بشم. بتونم مسابقه بدم و نتیجه بگیرم. هر چه رده بالاتر بهتر. بتونم اسب رو اموزش بدم و تاثیر مثبت روی اسبهام بگذارم. اگر چیز خوبی یادشون نمیدم تاثیر منفی روشون نگذارم. اسب رو اذیت نکنم. چون به هر حال سوار بار اضافی هست روی اسب. دوست دارم با اسب به اون هماهنگی صد درصدی برسم.
یک روز کاریتون رو برای ما ساعت به ساعت شرح بدید.
چون من الان رایدرم و کارم متغیره به خاطر همین کار متغیر اسب نمیشه دقیق گفت. من صبحها چهار پنج تا اسب کار میکنم حالا هر کاری داشته باشن، لنژ، گشت، سواری. اوقاتی که اسبها استراحت دارند و من کارم صبح سبکتر هست. بستگی به مودم هم داره. روزی که سرحال باشم اون اسبی که اول دوست دارم رو میبرم بیرون و کار میکنم و هر دو بعد کار خوشحالیم. روزی هم که سرحال نباشم با لنژ و گشت شروع میکنم تا خودم بهتر بشم. نعلبندی هم متغیره، یا شش صبح گاهی یک تا سه و گاهی یازده شب به بعد یکی دو اسب رو نعلبندی میکنم.
سوارکاری امروز سوارکاری ایران رو برای ما تحلیل کنید از زاویه خواست و دغدغه یک رایدر خانم.
چیزی که دارم میبینم اینه که به خاطر وارد شدن اسب، سواری ایران خیلی تغییر کرده. من خیلی سال پیش حرفهای نبودم ولی پیگیر مسابقهها بودم. اسب خوب سطح مسابقهها رو خیلی برده بالا. اگر واردات متوقف نشه ما رو به رشدیم. وضعیت مانژها خیلی خوب شده و سوارکارای خارجی که به ایران میاند، زمینهای ما رو تایید میکنند. نعلبندای خارجی قبلا میاومدن ایران و ایراد اول زمینها بود. باکسها داره بزرگتر میشه اما به جز چند تا باشگاه که تو جنگل هستند، هنوز فضای داخلی اصطبل برای اسبها مناسب نیست. انگار اسبها دارن میان تو شهر زندگی میکنن و از محیط طبیعیشون دورند و نکته مهمتر اینه که مانژ سرپوشیده داریم. این میتونه به اشکالی هم بد باشه، وقتی مانژتو زمستون نداشتیم اسبا خود به خود استراحت میکردند اما الان تو فصل زمستان هم مسابقه داریم.
چی شد که گرایش به نعلبندی پیدا کردید؟
من یه دوره به خاطر علاقهام به سواری میخواستم اسب بخرم و دیده بودم که به خاطر سم، فلان اسب لنگش داره و سوال که میکردم کسی نمیدونست توی سم چه خبره، میگفتند از نعلبندی بد بوده یا نعلبندی میتونه درستش بکنه. یه روز با پدرم صحبت کردم و گفتم اگر من بخوام اسب بگیرم دوست دارم در مورد نعلبندی حداقل اطلاعات رو داشته باشم. مثل رانندگی که من قبلش پنچر گیری رو یاد گرفته بودم. از طریق یکی از دوستان پدرم، آقای سهیل یوسفنیا رفتم پیش آقای سازوار برای چند روز و بعد دیدم که چقدر این کار گسترده است و چند روز به سال کشید. دلیل این که آقای یوسف نیا ایشون رو معرفی کردند این بود که آقای سازوار هم از نظر اخلاقی و هم ابزار جدید و دورههایی که میدیدند بسیار عالی بودند. این اتفاق مربوط به سال هشتاد و هشت یا هشتاد و نه میشد. بعد از چهار پنج سال من از آقای سازوار خداحافظی کردم و رفتم پیش آقای طاهر عبدی. تصمیم جدی گرفته بودم که از ایران برم و یا دیگه کمکی نباشم. رفتم پیش آقای امیری برای سواری. اون جا یکی دو بار نعل اسبی که کنده بود رو من چسبوندم تا این که آقای امیری گفتند اسبی رو من براشون نعل کنم اما ابزار نداشتم و من به آقای پویان دمهری زنگ زدم. من یه چیزی رو هم باید بگم همهی همکاری من تو این رشته آقا هستند و هم از نظر مسایل مالی و هم این که فکر میکردند این کار مردونهاست؛ خیلی راحت نبودند که به من کمک کنند. اما خیلیها به من کمک کردند، آقای محسن نوری به من کمک کردند من کوره بسازم، آقای محمود مکارینژاد سندون و کورهی من رو درست کردند و آقای پویان دمهری که اون موقع اسبای آقای امیری رو نعلبندی میکرد خیلی به من کمک کردند. ایشون خیلی آدم مثبتی هستند. من قرار بود اسبی که رو همیشه ایشون نعلبندی میکردند نعل کنم و ایشون با روی باز تمام ابزارشون رو برای من چیدند و حتا خودشون گفتند که میتونند برای گرفتن دست و پای اسب به من کمک کنند. پویان خیلی خوب برخورد کرد و این در حالی بود که اون اسب رو خودشون نعلبندی میکردند. پویان وسایل رو چیدو رفت تا من اسب ایشون رو نعلبندی کنم. به هر حال تا به اینجا کشید دیگه!
ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره نه بخوانید.