برشی از گفتگو با اقای انوشیروان جمالی

شما رژیست صدایی خاصی دارید و صداتون کوک و نفوذ و سحر گویندگی خاصی داره. در همکاران تون چه فرم و لحن و صدایی و طرز گفتاری رو می‌پسندید؟
غیر مستقیم شما نظر من رو درباره همکاران دیگرم می‌پرسید. یک این که هر کدوم از همکاران دیگر من گیرایی صداشون مربوط به خودشونه برای من این خیلی خیلی خوبه و اجراشون رو خوب می‌دونم. دیگه این که برخی دوستان اگر ممارست بیشتری داشته باشند نتیجه بهتری می‌گیرند.

شما دایره واژگانی خاصی دارید. به چینش و همنشینی و قرابت کلمات ناهمگون در کنار هم توجه دارید. حس و مدلول و عاطفه واژه براتون مهمه. چطور به این درک از اعجاز واژه و سحر کلام رسیدید؟
(خنده) شما خیلی هوشیار و زرنگ هستید. به هر حال قداست کار شماست که چیزی رو از مخاطب‌تون استخراج کنید. اگر چنین چیزی رو در من سراغ دارید چیزی در اون موثر نیست الا مطالعه و معلومات اجتماعی. من بصیرت کامل به این مطالب دارم. حمل بر خودستایی نباشه، خوندن کتاب‌های متعدد و موضوع‌های گوناگون در محوه گفتار و بالا رفتن تعداد واژه بسیار موثر هست.
شما صداتون شخصیت ویژه و متمایزی داره درست شبیه صدای عطاکر در اسبدوانی که ایشون هم همپای شما با تشخص و منحصر به فردی خاصی کار می‌کنه. خیلی‌ها اسبدوانی ایران رو با اون هیجان و شور و طنین و ترکیب و اصطلاح ایشون قابل دیدن می‌دونند. برای من صدای شما خاطره سازه و من ناخوداگاه با شنیدن صدای شما سفرم رو به گذشته نه چندان دور سوارکاری آغاز می‌کنم. صدای شما برای تماشگر هم یک عادت مطلوب شده. این حس من رو با پاسخ‌تون گسترش بدید.
خیلی جالبه این سوال من یاد یه چیزی افتادم و این پرسش را با دو پاسخ خدمت‌تون بر می‌گردونم. یک این که شما می‌گید صدای من خاص هست. باید بگم بدون اغراق. هر بار که ما مسابقه داریم یا دوستان عزیز سوارکار رو من جایی بیرون از باشگاه می‌بینم بعد از سلام و احوال‌پرسی از روی ادب و انسان دوستی و قدرشناسی به من لطف دارند و به صدای خوب من اشاره می‌کنند. من تنها چیزی که به ایشون می‌گم اینه که من صدای بدی ندارم اما شما به صدای من عادت کردید. مثل قصه راه شب قدیم که به صدای گوینده عادت کرده بودیم. بچه‌های سوارکار و پیشکسوت هم به صدای من عادت کردند (لبخند) گاهی دوستان حتا طلبکارند و با اعتراض می‌گن که شما دو هفته است. کجایی؟ چرا نبودی؟ من جا می‌خورم می‌گم عذر می‌خوام، نبودم، مسافرت رفته بودم یا شاید اصلا منو صدا نکردند دوستان. یکی عادت هست و دیگری همراه بودن بچه‌ها از قدیم و اما آقای عطا کر؛ آقای عطا خیلی بچه خوب و تحصیل کرده‌ای هم هستند و لیسانس حقوق دارند. سال‌ها پیش شاید حدود ده سال پیش ما مسابقه قهرمانی کشور رو برگزار کردیم و رییس فدراسیون اومدند و گفتند شما مسابقه پرش را گزارش کردید و با من بیاید و همین کار رو اون‌جا هم انجام بدید. من آقای عطا کر رو اصلا ندیده بودم. نمی‌شناختم و نمی‌دونستم ایشون چه کار می‌کنن. کورس همزمان با پرش برگزار می‌شد. مثل برج مراقبت ما رو بردند اون بالا. چون تشکیلات شون اونجا بود. احسان خان خیلی با مزه بود. ما یه مقداری سلام علیک کردیم و در مورد اسب صحبت کردیم و بعد قرار شد من با ایشون همراهی کنم. خب من کورس رو تا حالا ندیده بودم و گزارش کورس رو اصلا نشنیده بودم. من این همه سال کنار اسب و سوار بودم مثل این بچه‌های عقب مونده این آقا رو نگاه می‌کردم. خدایا این چی می‌گه؟ چقدر قشنگ می‌گه. هر کاری کردم نتونستم. این قدر قشنگ اسبارو می‌شناخت، کره‌چی هستند و مالک‌شون و مربی‌شون کیه. اینجا تنها جایی بود که من احساس عجز کردم و همزمان احساس خوشحالی کردم که کنار یه نفر گوینده مثل عطا کر ایستادم. خاطره خیلی خوبی به جا گذاشت. البته وقتی ما اومدیم کنار ایشون احساس کردم ایشون فکر می‌کنن دو نفرشون داره می‌شه سه نفر. من بهشون گفتم من لیاقت و تخصص این رو ندارم که جای ایشون باشم و من آموزش اینو ندیدم و گفتم این قدر کار شما جالبه و کارتون خوبه که من هیچ موقع این برخوردتون رو فراموش نمی‌کنم. بعد خیلی با هم دوست شدیم.
بر این که بر حسب نیاز شما سخنگوی داوران هم هستید و گاهی لحنی بادارنده یا آمرانه دارید و تنبیه‌ها از زبان شما گزاره می‌شه. با خشکی و جدیت لحن برخی حکم‌ها چه کردید؟
ای کاش تو این سی سال طوری می‌شد که این مسابقه‌ها همه ضبط می‌شد و من به عنوان مدرک حضور شما می دادم. احسان خان شاید باور نکنید این رو، من با رشادت خاصی می‌گم. تو این سال‌ها یک بار کلمه اخراج از زبان من بیرون نیومده. اگر زمین خوردند من گفتم این سوارکار از اسب به زمین آمدند و متاسفانه از ادامه مسیر باز موندند. بعد مسابقه سوارکاری اومد پیش من. می‌دونست خانم من مرحوم شده، گفت خدا همسرتون رو رحمت کنه این کلمه رو شما نگفتی من تحقیر نشدم. این اتفاق بارها افتاده. اینا یه ریزه کاریاییه. همراه بودن با سوارکار. حفظ حرمت سوارکار حفظ حرمت منه. این بچه‌ها رو باید تشویق کنیم. بارها بوده زبان سرداور بودم گاهی سرداور نظر بدی داشته. این قدر نظر ایشان رو من تلطیف کردم که بعد از مسابقه، سرداور اومده پیش من و یادآوری کرده که خب کاری کردی جمالی اینو نگفتی. من عصبانی بودم. یک بار هم نشده به کرات اینو گفتن. داورهای خوب و قدر ما، رخشان رادپور، دکتر چراغی، سلسله ذاکرین، خود آقای کاظمیان. خب اینها استخون خرد کردند تو داوری. خوشحالند از این موضوع.

ادامه ی این گفتگو  را در مجله شماره شش  بخوانید.

برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با انوشیروان جمالی کلیک کنید.

 

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید