سرچشمه این آرامش، طمانینه، سبک و لحن و موسیقای این دم داوود، صدای شما از کجاست؟
ببینید یک مساله صداست و مساله دیگر گویندگی است. چهره یک انسان زمانی جوان و زمانی پیر هست. صدا خوشبختانه جز اون وراثتی است که تا به آخر سالم و ثابت همراه یک فرد هست. در مورد گویندگی باید بگم گوینده باید یه مقدار اطلاعات عمومی داشته باشه. به نظرم هفتهای دو مرتبه باید روزنامه بخونه و از شرایط روز با خبر باشه. این خیلی شرط هست که گوینده با سواد و کتابخوان باشه و با سواد باشه و به زبان انگلیسی حتما تسلط نسبی داشته باشه و با درست گفتن و دستور زبان و اصول جمله بندی آشنایی داشته باشه و طوری صحبت بکنه که زیبنده باشه.
در طول هفته برای حفظ صدا و سلامتی تارهای صوتیتون چه میکنید؟ تمرین بیان، کار بر روی صامت و مصوت. تنفس درست و از دیافراگم. در مورد این موارد برامون میگید؟
من در طول روز یا هفته کار زیادی انجام نمیدم اما گاهی پیش اومده که به دلیل طول کشیدن مسابقهها احساس کردم که صدام صدای همیشگی نیست و سینهام رو صاف میکنم. شب به منزل بر میگردم و طبق عادت آب نیمه گرم رو باز میکنم و با نگه داشتن در دهان احساس خستگی رو از صدا بیرون میبرم.
کمی خاطره بازی کنید با خوانندههای ما. از تصویرهای ماندگار و خلق شده و جاودان شده در ذهنتون از اسب برامون بگید.
(متاثر) یاد چه چیزی افتادم. هیچ موقع یادم نمیره. دورهای که هنوز هیات سوارکاری البرز تاسیس نشده بود. حدود ده سال پیش که آقای سلسله ذاکرین دبیر هیات بودند و من در باشگاه فرمان آرا گزارش میکردم. ایشون سرداور بودند و در جایگاه داوران نزدیک به در نشسته بودم و فرصتی پیش اومد و بین ردهها من جملهای رو معمولا میگفتم و شعری رو میخوندم و هم خودم آرامش پیدا کردم و هم دوست داشتم برو بچههای جوون این رو بدونند. جناب فکا من نشسته بودم و بعد از ظهر مسابقه ادامه داشت. بعد از رده من یه مقداری صحبت کردم و جمله خیلی ظریفی که من خاطر ندارم از کدوم نویسنده بود رو گفتم. بعد از چند دقیقه در جایگاه باز شد و دیدم که یه آقا و خانم جوان داخل شدند و گفتم بفرمایید. پرسیدند کدوم یک از آقایون گوینده هستند؟ من پیش خودم گفتم شاید حرف زشتی زدم یا گزارش اشتباهی دادم و یک نفر پیدا شده که مچ ما رو بگیره. آقای سلسله ذاکرین معرفی کردند که ایشون هستند.(فروتن) بر خلاف تصور من آقا گفتند که من اومدم دست شما رو ببوسم و از این صحبتها و این که جملههای قشنگی گفتید و این باعث شد که من بعد از دو ماه با خانمم به زندگی برگشتیم و این تاثیر این جملهها بود و زندگی مجددمون رو از شما میدونیم.(منقلب)
ادامه ی این مطلب را در مجله شمارهشش بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با انوشیروان جمالی کلیک کنید.