برشی از گفتگو با خانم فائزه غروی

سواری کردن در یک جمله چه سودی برای فرد داره؟ من روبروی فردی نشستم و نیم ساعت در مورد ضررهای سوارکاری صحبت شنیدم بی آن که قادر به دفاع از چیزی باشم که تا سرحد مرگ دوستش دارم.
بیشتر از این که از اسب انرژی مثبت می‌گیری چی می‌تونه باشه؟ هر ورزشی می‌تونه سودآور باشه و سوارکاری هم به عنوان یه ورزش سودآور هست اما من بیشترین سود تو سوارکاری رو حضور اسب می‌دونم که تو هیچ ورزش دیگه‌ای به دست نمیاد. این موهبتی یه که ما سوارکارا داریم و هیچ ورزش کار دیگه‌ای نداره.

به تفصیل درباره مزیت‌ها و نقصان‌های سوارکاری بگید. نگاه‌تون به سوارکاری ما چیست؟ سوارکاری دیروز،‌ امروز و‌ فردای ما رو خارج از جنسیت تحلیل کنید.
تحلیل این مساله خیلی مفصله و من خودم رو این قدر کارشناس نمی‌دونم که بخوام رو این موضوع بحث کنم. من خیلی چیزا شنیده‌ام از سوارکارای قدیم، فکر می‌کنم قدیم یه اصولی بود که قدیمی‌ها بهش پایبند بودند و طبق اون اصول‌شون خوب پیشرفت کردن. در یه وهله از زمان سوارکاری ما ایستاده یا شاید حتی عقب رفته باشه. الان همه چیز سوارکاری رو علمه. شاید اون جایی که باید این اتفاق می‌افتاده، نیفتاده و شاید عقب رفتیم. چون قدیم اصولی داشت که اون اصول نادیده گرفته شده و این وسط یه چیزی مونده از چیزی که می‌گن سوارکاری قدیم ایران.
مصداق‌هاشو می‌فرمایید؟
مثال می‌زنم. تعریف‌هایی که ازسرهنگ نشاطی شنیدم یا من مسابقه‌های آقای علی‌رضایی رو یادمه یا سوارکاری سوارای پیشکسوت و قدیمی مثل رامین شکی. می‌دونم که رامین شکی اسطوره‌ای بود برای خودش تو زمان خودش. من وقتی سواری این‌ها رو نگاه می‌کنم و مقایسه می‌کنم با الان و چیزی که ما الان شاید بگیم به روز شدیم. وقتی اون سوارها رو نگاه می‌کنم متوجه می‌شم که اون‌ها برای خودشون اصولی داشتند که شاید اشتباه نبوده و شاید تا حدی درست بوده و شاید فقط یه کم به روزتر شده‌ی سوارکاری امروزه. اگر همون موقع اون اصول و سواری ادامه پیدا می‌کرده به اینجا می‌رسیده. تو یه مقطعی انگار سواری ما ایستاده و عقب رفته و شاید یه چیز اشتباه ازش برداشت شده و شده بوده سوارکاری ایرانی‌ها. یه سری اثر خاص و یه سری ترین خاص. سواری زیاد با دست و یکی از مشکل‌های بزرگ سوارکاری ما الان اینه که سوارکارای ما با پا کمتر سواری می‌کنن و با دست شون سوار می‌شن. خب ما هم همو می‌بینیم و از هم یاد می‌گیریم. شما سواری سی سال پیش آقای شکی و آقای رضایی رو نگاه کنید.

ادامه ی این مطلب را در نسخه کامل مجله شماره هشت بخوانید.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید