اولین فرودتون رو از اولین مانع پرشتون به خاطر میارید، در موردش حرف بزنید. اون روز به چه چیزی فکر کردید و در چه حال و هوایی بودید؟
برمیگرده به سال شصت و سه. من بدون اجازه یه ایکس پریدم. شاگرد پدرم از من بزرگتر بودو منو مجبور کرد که تو پسر مربی باشگاهی و باید بپری و اینها. من با یه اسب کهر رخ کشیده به اسم ساحل پریدم که عکس شو هنوز دارم با زین شیرازی چهار نعل رفتم و جلوی مانع اسب یورتمه شد چون اسب سنگین بود یه کم. اسب پرید و من عقب موندم و اومدم رو قاچ زین شیرازی و اصلا حس خوبی نداشتم و تا شش ماه دوست نداشتم بپرم.
دربارهی اسبهایی که در زندگی تون این قدر مهم شدند که اسمشون رو هنوز به خاطر دارید صحبت کنید.
ساحل، آفتاب، تکاور، آذر، دلاورمن، رشا، السا، شدو، یوربان، صحرا، چارلی
خودتون رو سوارکار بهتری میدونید یا مربی بهتری؟
فکر میکنم فیزیکم به من اجازه نداد که تو سوارکاری برسم به اون چیزی که دوست دارم اما ذهنم بهم اجازه داد که مربی بهتری بشم. من دوست داشتم سوارکار بهتری بشم که فیزیکم از یه جا به بعد گفت نه.
ادامه ی این مطلب را درمجله شماره ده بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با همایون وجدانی کلیک کنید.