برشی از گفتگو با اقای مسعود مکاری نژاد

شرح گذشته رو از اصفهان تا دنیای فلز و فرمان آرا و ابرش بفرمایید، مقام‌ها و مربیها و هر آن چه که جامعه سوارکاری کمتر از شما شنیدند از زبون خودتون شنیدنی‌تر است.(بخش دوم گفتگو)

ما تو اصفهان به کسی روی اسب کار سوار‌،خوبی می‌کنه چابکسوار می‌گیم و این چابکسوار فقط برای کورس نیست. حاجی‌خان واقعن کاری می‌کرد شبیه سوارخوبی که استادش تو ایران جناب سروان امیری بود که تو ژاندارمری و این کار رو با سربازهاش انجام می‌داد و ان شالله خدا حفظ‌شون کنه. حاجی‌خان دو تا اسب رو سوار می‌شد، دو طرفه سوار می‌شد، تو تاخت سوار و پیاده می‌شد و کارهای قشنگی می‌کرد. ما اون موقع سواری آزاد می‌کردیم و نمی‌دونستیم که تو اصفهان یه باشگاهی به اسم باشگاه خوراسگان هم وجود داره. چون نه اون موقع نه الان، تبلیغ زیادی روی سوارکاری نمی‌شه و مردم عادی نمی‌دونن باشگاه های سوارکاری کجا هستند. تو اصفهان الانم مردم نمی‌دونند باشگاه‌ها

کجا هستند. ما یه سری گشت می‌رفتیم تو کوه‌هایی که باشگاه خوراسگان زیر این کوه‌ها بنا شده بود و ما یه روز بر حسب تصادف دیدیم که توی این باشگاه همه سواری می‌کنند و ما اومدیم تو این باشگاه که رییس هیات وقت اون موقع آقای ظفریان دید یه گروه سوارکار قبراق پر انرژی و جوون و جسور اما تو یه راه دیگه، تو سواری آزاد، اومدن تو باشگاه و ایشون آدم زرنگی بود و تو همون برخورد اول پدر منو جذب کرد که چرا این بچه‌ها رو تو سواری کلاسیک نمیارین و پدر من تشویق شد که تو سیستم پرش بیاد و ما وارد پرش شدیم و البته اون موقع من سنم خیلی کم بود. تو سال‌های اول من خیلی دوست نداشتم سواری کنم و فقط تعطیلات می‌شد دیگه به زور حاجی پدرم می‌رفتم پیش اسب‌ها تو کارخونه، چون پدرم همیشه اسباشو تو محل کارش نگه می‌داشت. بعد من آروم آروم علاقمند شدم و اومدم تو سواری کلاسیک. باشگاه سوارکاری اصفهان یه روالی داشت به این شکل که فدراسیون تو باشگاه فرح آباد تولید اسب داشت و عرب و تروبردهای خیلی خوب و اسب‌های خیلی خوب پرشی مثل نوه‌های فانیون و ترکمن‌های خیلی خوب رو پرورش می‌داد. سیلمی‌های اربنت و توسن و این‌ها هم تو فرح آباد بودند که توسن کم کره داد ولی کره‌های خیلی خوبی داد. تولید این اسب‌ها زیاد بود و مازاد این اسب‌ها رو می‌دادن تو باشگاه‌های شهرهای مختلف مثل اصفهان، شیراز، کرمان، چون اون موقع همه‌ی استان‌ها باشگاه داشتند. کرمان که باشگاهش تعطیل شد، اصفهان باشگاهش دیگه دولتی نیست، مکارچی همدان که یه دوره تعطیل شد و دوباره فعال شد. از فرح آباد یه اسب اومده بود به اسم رستم و یه اسب از ایلخی ورامین اومده بود به اسم کیوان. اسب‌های ایلخی ورامین خون مخلوط داشتند و اسبای خیلی خوبی بودند. این اسب‌ها درشت و هیکل دار بودند و خوب می‌پریدند و کشش آزاد و طبیعی می‌کردند. البته من اطلاع دقیق ندارم ولی شنیده بودم که یه سری اسبای وارداتی زمان شاه می‌رند تو ایلخی ورامین و این اسبا مخلوطی از خون‌های مختلف بودند. پدرم دو سه تا از این اسبا رو خریدند و داداشام شروع کردند به پریدن و مسابقه و بعد از یه مدت فهمیدند که این اسبا خیلی اسبای با کیفیتی نیستند اگه بخوان تو کشور مطرح باشند.

ادامه ی این مطلب را در نسخه کامل مجله شماره سیزده بخوانید.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید