مربیهاتون تو این سی سال کیا بودن ؟
از پایه آقای حسین فکری و خانم هلن هاشمیان و بعد خود آقای بابک شکی منو انتخاب کردن و یه مربی دیگه هم بودن آقای هادی شجاعی که علاقه ما رو به اسب میدید و دوست داشت ما پیشرفت بکنیم و ایشون من رو به آقای شکی معرفی کردن. آقای شکی هم یه خاطره داشتن و میگفتن تو موشک بارون تهران تو همیشه میاومدی و گاهی فقط یه دور سوار میشدی. بعد آقای شکی اسبهای قویتری رو به من دادن و شروع کردیم با هم کار کردن. سال هشتاد هم یه کلاس مربیگری برای ما گذاشتن از طرف انجمن بانوان و مدرسمون آقای عزت الله وجدانی بودن و آقای داوود بهرامی بودن و در آخر قرار بود آقای رامین شکی آخرین امتحانو از ما بگیره و من تو اون کلاس تونستم مربی بشم. بعد از
بیست و یک سال فعالیت در باشگاه شکی من مستقل شدم و شروع به کار کردم تا به الان.حدودن ده ساله.
رنگ و شکل اولین اسبی که تو زندگیتون دیدید رو به خاطر میآرید؟
اسب کهری که اون آقای پیرمرد داشت. اون موقع پنج ساله بودم و رنگ اسبارو نمیدونستم اما الان میدونم اون اسب کهربوده.
ادامه ی این مطلب را در نسخه کامل مجله شماره چهار بخوانید.