قرعه کشی برای اسب مرده

جیمز از یک مزرعه‌دار در تکزاس یک اسب به قیمت 1000 دلار خرید.
قرار شد که مزرعه ‌دار اسب را روز بعد به جیمز تحویل دهد اما روز بعد مزرعه ‌دار سراغ جیمز آمد و گفت:
«متأسفم جیمز؛ خبر بدی برات دارم؛ اسب مرد.»

جیمز جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.»

اما مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه. آخه همه پول رو خرج کردم..»

جیمز گفت: «باشه. پس همون اسب مرده رو بهم بده.»

مزرعه‌ دار گفت: «می‌خوای باهاش چی کار کنی؟»

جیمز گفت: «می‌خوام باهاش قرعه‌کشی برگزار کنم.»

مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه که یه اسب مرده رو به قرعه‌کشی گذاشت!»

جیمز گفت: «معلومه که می‌تونم. حالا ببین. فقط به کسی نمی‌گم که اسب مرده است.»

یک ماه بعد مزرعه‌دار جیمز رو دید و پرسید: «از اون اسب مرده چه خبر؟»

جیمز گفت: «به قرعه‌کشی گذاشتمش. 800 تا بلیت 10 دلاری فروختم و 8 هزار دلار به دست آوردم»

مزرعه‌دار پرسید: «هیچ کس هم شکایتی نکرد؟»

جیمز گفت: «فقط همونی که اسب رو برده بود. من هم 10 دلارش رو پس دادم.»

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید