تاثیر شیوه زندگی سوارکار خارج از مانژ و توی زندگی خودش بر سواری چطوره؟
به روحیه آدم بستگی داره. روحیه هم خودش از دل زندگی میاد. هر چی آدم شخصیتش آروم باشه تو کارش هم آرومه. آدم عصبی تو کارش هم عصبیه. من کلا آدم آرومیم. خیلی به صبور بودن فکر میکنم. این روی کارم هم تاثیر داشته و فکر میکنم این صبوری برای کارم خیلی خوب بوده. چون فکر میکنم صبر و حوصله تو کار اسب خیلی جواب میده. یه وقتایی آدم باید انتظارشو از یه اسب خیلی پایین بیاره. فکرکنه من الان یه کره سوارم و انتظار یه اسب صد و سی رو نداشته باشم. این انتظار بیجا نداشتن و حوصله کردن باعث پیشرفت سوارکار و اسب میشه. یه وقتایی البته ما یادمون میره صبور باشیم.
ارتباطت با ورزشهای سواره دیگه چطوره؟ شما تو باشگاهی سواری میکنی که یک چهارم چوگان ایران درش هست. یا تو مسابقههایی که همزمان کورس و پرش تو نوروزاباد برگزار میشه با کورس بی اتباط نیستیم. یا درساژ..
درساژ که پایه پرشه. اگه درساژ نباشه پرش فایدهای نداره. همه ما باید درساژ بدونیم. اما تا اسم درساژ میاد همه فکر میکنن باید هافپس کنیم یا پاساژ یا پیاف. در صورتی که اصلا اینجوری نیست.کار زمینی خودش نوعی درساژه اگه درست انجام بشه. من همیشه دوست داشتم در مورد درساژ بدونم. کورس هم برام جذابه. موقعی که باشگاه جم بودیم یکی دو بار اسبهای یه مربی ترکمنو چهار نعل دادم و گشت بردم. تو چهار نعل خیلی هیجان داشتم. الان که به خاطر وزنمون نمیتونیم سوار شیم ولی هنوز کورس و هیجانش رو و دوست دارم. چوگان رو اما قبل از اومدن به ارتش اصلا ندیده بودم. تو ارتش بچههای چوگان بازو دیدم و چوگان رو تماشا کردم. چوگان ورزش جالبیه هر چند من زیاد بهش علاقه ندارم. چون چوگان رو با دست راست بازی میکنن و من چپ دستم. یه بار تو باشگاه جم آقای آذری اومده بود یه اسب چوگانی امتحان کنه، چوب رو داد دستم من گرفتم دست چپم. پرسید برای چی میگیری دست چپت؟ گفتم چپ دستم گفت برو بابا تو چوگان باز بشو نیستی! این شد هیچ وقت نتونستم گوی بزنم. برام دیدنش جالبه اما.
برای خواندن ادامه این گفتگو مجله شماره دو را دانلود کنید.