برشی از گفتگو با اقای مسعود مکاری نژاد

با توجه به هوش عضلانی بسیار بالای شما اگر سوارکار نمی‌شدید به چه رشته‌ای گرایش پیدا می‌کردید؟
من والیبال رو خیلی دوست دارم و شرایطش فراهم باشه بازی می‌کنم و ترجیحم والیباله. بیلیارد رو هم از سال هشتاد و سه بازی می‌کنم و از باشگاه فرمان آرا شروع کردم. بیلیارد خیلی آرومم می‌کنه و تاثیر زیادی هم تو سوارکاری داره. من همیشه برای شاگردام مثال بیلیاردی می‌زنم؛ می‌گم که پارکور رفتن مثل بیلیارد بازی کردنه یه بیلیارد باز حرفه‌ای هیچ شاری رو بدون برنامه نمی‌زنه. حتمن هر شاری رو که می‌خواد بزنه شرایطی رو برای شار اصلیش فراهم می‌کنه که بچرخه و پشت توپ دیگه برای زدنش قرار

بگیره. یه سوارکار خوب و با برنامه و حرفه‌ای هیچ مانعی رو بدون برنامه‌ریزی برای مانع بعدی نمی‌ره. شما سمت هر مانعی بری باید برنامه داشته باشی برای مانع بعدیت. باید کاری کنی و برنامه‌ای بریزی که شرایطت برای مانع بعدی آماده باشه، حتا مانع آخر. من این اتفاق برام خیلی افتاده که مانع آخر رو زیاد انداختم تو باراژها چون رو مانع آخر می‌گم تموم شد اگر بگم بعد از مانع آخر خط پایانه و قوسی هست که باید با کنترل برم. دیگه مانع آخر رو نمی‌زنم و نتیجه‌ی بهتری می‌گیرم.
آخرین کتاب، فیلم در سینما،تاتری که دیدید چی بوده؟
آخرین فیلم که آواتار رو تو سوئد دیدم که سه بعدی بود و یه دنیای دیگه بود و بعد از اون دیگه سینما نرفتم چون سینما دیگه بهم نمی‌چسبه. کتاب‌هایBHS آقای جمشیدخانی رو خوندم مخصوصن سومی، ما یه ضعف بزرگ داریم که بچه‌های اسبی مون کتاب اسبی نمی‌خونن، اگر بخونن مشکلات‌مون خیلی کم می‌شه تو جامعه‌ی اسبی. ما اگر کتاب اسبی مطالعه کنیم خیلی هنر کردیم. چند سال پیش هم با بچه‌های اسبی یه تاتر تو یوسف آباد دیدم و اتفاقن با بچه‌های اسبی بود و خیلی هم خندیدیم.
چند جمله با سوارکاران جوان ما صحبت کنید.
موقع سواری سعی کنند تمرکزشون کاملن تو سواری باشه و از حواشی سواری بیان بیرون چون این برای نسل جوون ما مشکل بزرگی شده.
بهترین تفریح شما چیست؟ چقدر برای خانواده زمان می‌گذارید و در خلوت خودتون چه ترس یا امیدهایی دارید؟
من چون خانمم همکارم هم هست و هم داوری می‌کنه، کلانتر بین المللی‌یه، مسابقه شرکت می‌کنه، مربیگری هم می‌کنه و مدرک لول یک بین المللی داره. چون همکاریم، خیلی وقت با هم هستیم و این از موقعی که بچه دار شدیم بیشتر هم شده. خیلی از دوستام به من تاکید کردند که که بچه‌دار شید چون شما عاشقانه زندگی می‌کنید و ثمره‌ی عشق‌تون باید یه بچه باشه و بچه زندگی‌تونو گرم‌تر می‌کنه. سال‌ها به عناوین مختلف نشد که این اتفاق بیفته، از وقتی که خدا لطف کردند به ما و بچه‌دار شدیم من به همه‌ی کسانی که ازدواج کردند توصیه می‌کنم بچه‌دار بشید، من بعد از بچه‌دار شدن سعی می‌کنم همه‌ی زمان‌های خالی‌مو خونه باشم. نگرانی که تو خلوت خودم دارم به خاطر آینده‌ی کاری خودمه چون بچه‌دار شدم و قبلش هم باید یه زندگی راحتی برای خانمم به وجود می‌آوردم. چون آدم مسئولیت که قبول می‌کنه باید اونو به نحو احسن انجام بده. الانم بیشتر به خاطر شرایط اقتصادی کشور نگرانم چون کار ما یه کار عادی و نرمال تو جامعه‌ی ایران نیست. همیشه هم با توکل و امید به خدا پیش رفتم و خدا هم در هر زمینه‌ای دستم رو گرفته و هیچ جا کم نگذاشته برام چون سعی کردم به همنوع کمک کنم و این چیزی یه بهش باور و امید دارم.
نظرتون در مورد رسانه‌های اسبی چیست؟
خب این اواخر به خاطر این گروه‌ها تو تلگرام و پادوک و یه سری سایت‌ها خیلی به سیستم سواری کمک کردند. مثل پادوک که آقای حاج کندی درست کردند و سایت زدند. به هر حال تو این گروه‌ها یه سری اتفاق بد هم می‌افته و بعضی‌ها نظرهایی می‌داند که نیاز به فکر و علم بیشتر داره. بعضی وقتا البته خیلی کم مشکلاتی هم پیش آوردند. خوبه به هر حال ولی کم هست به نظر من می‌تونه به شکل‌های مختلف کمک کنه مثل مجله‌ی شما که اینترنتی شده و دنیای اسب که کار خوب و سنگینی بود که مهندس یوسف‌نیا انجام دادند ولی همون طور که همه‌چیز اینترنتی شده به نظرم مردم کمتر روزنامه و مجله می‌خونند و راحت‌ترند که یه چیزی رو دانلود کنند و همین مجله‌ی شما که به نظرم چیز خوبی بود و من اکثر شماره‌هاشو مطالعه کردم و می‌تونه کمک خیلی خوبی باشه برای اسبی‌ها و غیر اسبی‌ها. دیگه این که شبکه ورزش این قدر فضای خالی داره و اگر یه برنامه باشه که کارشناسی کنه و تحلیل کنه خیلی می‌تونه به پیشرفت سواری کمک کنه و آدم‌های جدید جذب کنه برای ورزش سوارکاری.
یه سوال صریح، با چه توجیهی شما که الگو برای بسیاری از سوارکارای رده پایه هستید گاهی از کلاه استفاده نمی‌کنید؟
من واقعن کوتاهی می‌کنم. باید استفاده کنم. چند هفته پیش داشتم اسبم رو آماده می‌کردم برای csi و تو باشگاه بام تمرین می‌کردم و هر روز کلاه می‌گذاشتم و جالب این جا بود که چند تا از بچه‌ها ازم می‌پرسیدند هر روز کلاه می‌گذاری و منم می‌گفتم اگر یادم باشه حتمن سعی می کنم کلاه بگذارم. کلاه به نظرم احترام به اون مربی و اون مانژی هست که داری توش سواری می‌کنی. ما شاید چون تعداد سوار و پیاده شدن‌مون خیلی زیاده و بینش شاگرد هم کار می‌کنیم یه خرده بی برنامه می‌شیم.

ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره چهارده بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با مسعود مکاری نژآد کلیک کنید.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید