خاطره ای از سوارکاری شهید مطهری

محمدتقی مطهری، برادر شهید مطهری در خاطره ای به اسب سواری برادرش در کودکی اشاره می کند که خواندن آن خالی از لطف نیست.

 

ایشان خیلی به اسب سواری و اسب دوانی علاقه داشت و در فریمان در مسابقات اسب دوانی شرکت می کرد. در فریمان قدیم اتومبیل نبود ولی اسب زیاد بود. در آنجا سنتی هست که وقتی عروس را از ده دیگری می آورند، داماد باید به استقبال عروس برود و بعد به اصطلاح قند بزند و فرار کند. سوارکارها باید او را تعقیب کنند و بگیرند. هر کس داماد را بگیرد، جایزه دارد.

در یک عروسی که در زمان بچگی من بود و ایشان شرکت کرده بود، ایشان در جاده ­ای نزدیک فریمان که دو طرفش درخت داشت، به تاخت می آمد که یک گاو صحرایی از وسط درختان بیرون می آید و به سینه اسب می خورد. ایشان حدود سی متر پرت شده بود در بیابان، آن موقع طلبه 24 یا 25 ساله­ ای بود. البته طوری نشد، اما پدرم خیلی ایشان را توبیخ کرد و گفت: اصلاً اینها کارهای درستی نیست. این کارها در بیابان خطرناک است.

به پیاده­ روی هم خیلی علاقه­ مند بود. برادر بزرگم در فاصلة 25 کیلومتری فریمان دهی اجاره کرده بود. ایشان صبح یک چوب دستش می گرفت و از فریمان پیاده راه می افتاد و به آنجا می رفت و پیاده هم همین مسیر را بر می گشت. در قم من ده سال شب و روز همراهش بودم، در آن ده سال، کوچک­ترین خلافی از او ندیدم.

پایگاه اینترنتی شهید مطهری

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید