این شهر بی نقاب قبولم نمی کند

سه سال پیش به همراه چند تن از دوستان هنری ام به طبیعت گردی رفته بودیم و یکی از دوستان عکاس، زحمتِ ثبت لحظات یادگاری را برای جمع می کشید و عکس های تک نفره و دسته جمعی را با پس زمینه آثار تاریخی و کوه و دشت می انداخت. سفر ما دوشبانه روز طول کشید و حاصلش ده ها عکس زیبا و به یاد ماندنی ویک عمر خاطره ی پایدار شد.

روز دوم در حالیکه وی سخت مشغول عکس گرفتن ازما در منظره ا ی لذت بخش و با شکوه بود، لحظه ای به این فکر کردم که عکسی هم از خودش بگیرم. به او گفتم دوست داری از خودت عکس بگیرم؟ انگار دنیا را به او داده باشند، لبخندی زد و گفت : چرا که نه! درد عکاس این هست که همیشه پشت دوربین است و کسی یادش نمی کند و گفت فقط همدرد و همکارآدم است که گاهی میداند چه در دل ما می گذرد…

حکایت ” سهیل یوسف نیا” شاید چیزی شبیه به همین اتفاق باشد، او همیشه پشت صفحات خوب و بد مجله ی اسب بوده وحرف و حکایات دیگران را تقریر می کرده، غافل از اینکه خودش به اندازه ی بیست سال حرف دارد ، غصه دارد…

وقتی پیشنهاد مصاحبه و گفتگو را به او دادم، حس اینکه مبادا بگویند:” چه آدم خود شیفته ای!” با ذوق و خواستنش جور در نمی آمد و مردد و دو دل بود.

با اصرار بیش از اندازه من قبول کرد بخشی از درد دل این چند ساله را به زبان بیاورد، بی گمان نام و قلم نقادانه ی او جزو لاینفک صنعت اسب ایران خواهد ماند.بی ریایی او اولین شاخصه ی است که وادارم می کند مطلعی از شعر ِ ، “محمد علی بهمنی” را برایش وام بگیرم و گفتگو را آغاز کنم:

خورشیدم و شهاب قبولم نمی كند سیمرغم و عقاب قبولم نمی كند
عریانترم ز شیشه و مطلوب سنگسار این شهر، بی نقاب قبولم نمی كند
گفتگو:مهدیار پیرزاده

سهیل یوسف نیا
متولد 1347 رامسر
فوق دیپلم دامپزشکی
کارشناسی کشاورزی ،گرایش علوم دامی
دانشجوی فوق لیسانس تغذیه دام
کارشناس رسمی دادگستری در رشته دامپروری ودامپزشکی
داور ملی اسب اصیل (عرب)
مدرس دانشگاه جامع علمی وکاربردی
کارمند رسمی وزارت ورزش و جوانان

….من یکسال رابعنوان کاردان دامپزشکی در طرح سازمان دامپزشکی در کامیاران کردستان مشغول به فعالیت بودم ( 1370-71) و بیشتر در حوزه طیور و گاو فعالیت می کردم .یک روز از طریق روزنامه رسمی کشور متوجه آگهی استخدام شدم که سازمان تربیت بدنی فقط یک نفر را در مقطع کاردانی می پذیرفت و من پس از شرکت در این آزمون، بین تعدادی متقاضی نفر اول شدم و در تاریخ 25 اسفند 1372 رسما به سازمان تربیت بدنی پیوستم و در محل اداره کل سوارکاری وپرورش اسب در انتهای خیابان پیروزی( باشگاه شهدا) مشغول به فعالیت شدم.

شروع فعالیت من با نظارت بر یک سیلمی تاروبرد بنام ” گل امید” همراه بود که در مشهد – جاده سنتو ( انجمن سلطنتی اسب) آن را مستقر کردم و در برگشت از مشهد به دستور آقای ” مرتضی فرجی” مدیر کل وقت، مسئول داغ و صدور شناسنامه کلیه نژاد های اسب ایران شدم.

از همان ابتدا با خانم مری لیلی قره گزلو آشنا شدم و همکاری با ایشان را شروع کردم و بعد از ایشان نیز همکاری های پیوسته ای با خانم ” فیروز” در حوزه اسب کاسپین و ترکمن داشتم.

بعد از چندی با آقای دکتر ابراهیم پور همکاری کردم که ایشان مسئولیت نظارت بر کار را دربدو تاسیس انجمن ملی اسب ایران را بر عهده داشتند که در نهایت انجمن ثبت نگردید .

13 -14 سال فعالیت و سفر و تحقیق و ارتباط با بزرگان نامی ایران، تجربه های زاید الوصفی را برای من به ارمغان آورد و در اقلیم های متفاوتی از این سرزمین بصورت عملی و تجربی نیز با اسب و اسبداری مانوس شدم، از این رو به ” ثبت احوال متحرک اسب ایران” معروف شده بودم.

در دوران فعا لیتم گاهی پیش می آمد که برای شناسایی اسب کرد و دره شوری، تا جزیره کیش هم می رفتم و کنکاش می کردم. در تروبرد هم تجربه های زیادی کسب کردم، اما آشنایی با ” مری خانم” نگاه تخصصی ام به اسب عرب را بیشتر کرد، مخصوصا که برای تدوین کتاب ” انساب اسب عرب” یا همان تبارنامه که مدت 2ماه از سال را بطور شبانه روزی در منزل ” مری خانم” واقع در کردان، مشغول به مطالعه و تحقیق وتکمیل کتاب (stud book ) انساب بودیم.

در یکی از آن شبها که در حال تورق چند مجله ی اسب امریکایی بودیم و صحبت مان گل انداخته بود، مری خانم گفت: چرا فکری برای خلاء فرهنگی و اطلاع رسانی موجود در حوزه ی سوارکاری نمی کنی؟
و این شروعی بود برای تولد نشریه ” دنیای اسب”

 

مگر تا آن زمان هیچ مجله و نشریه ای در زمینه سوارکاری وجود نداشت؟

چرا، انجمن سلطنتی مجله ای بنام ” اسب” داشت که طبعا تا زمان پیروزی انقلاب منتشر می شد و سپس متوقف شده بود.یک بار هم آقایی بنام روح الله میرزایی، در مجله دام و طیور ویژه نامه ای را در خصوص اسب به چاپ رسانده بود و البته فدراسیون هم ” گاهنامه” هایی داشت که عملکرد های یکساله فدراسیون را به تصویر می کشید و جنبه ی عام و فراگیر نداشت.مجله ای هم تحت عنوان ” ابرش” به همت شرکت ابرش و در فاصله های زمانی زیاد چاپ می شد و عملا نشریه و یا روزنامه ی مستقلی در این حوزه نداشتیم.

 

پس احتمالا در طی دوران ژورنالیستی ، بعنوان روزنامه نگار هم تجربه های زیادی بدست آوردید؟

در شروع کار من تجربه ای نداشتم و لذا به کمک دوستان روزنامه نگار و عواملی که با آنها دوست بودم،شماره صفر مجله را بیرون آوردم طبعا تجربه های زیادی هم از این کار بدست آمد که البته برخی از آنها نیز بسیار ناخوشایند بود. مثلا یکی از آرمانهایی که هنوز سعی بر حفظ آن دارم این بود که هر آنچه که به وقوع می پیوست را می نگاشتم و واقع نگاری را جزو یکی از سیاست های کاری و اصول مبتنی بر روزنامه نگاری می دانستم و کم کم متوجه شدم که این تعابیر و ثبت واقعیات به مذاق خیلی ها خوش نمی آید، حتی بارها پیغام های اشخاص خاص را هم به گوشم می رساندند و من کار خودم را انجام می دادم تا اینکه در یکی از روزهایی که بعنوان سرداور در مسابقات زیبایی اسب اصیل در تبریزحضور داشتم ، دوستان و مدیران وقت،حکم ناکارآمدی ام را تصویب کرده بودند و فردای برگشتنم به تهران مرا از کار برکنارکردند، لذا چون کارمند رسمی سازمان بودم این کش و قوس ها بالا گرفت و در نهایت به شرکت توسعه منتقل شدم و الان با 23 سال خدمت ،عملا کارمند رسمی وزارت ورزش وجوانان هستم. 

 

یعنی مصداق زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد !

شاید ظاهر امر اینگونه باشد اما من به هیچ وجه از مسیری که طی شده ناراضی نیستم و برخی از کارهایی که بر آن همت گماردم را خیلی دوست دارم، مثلا یکی از کارهایی که در “دنیای اسب” خیلی بر آن پافشاری کردم این بود که اسب خالص ایرانی را از خط های خونی خارجی جدا کنم و حالا بعد از گذشت چند سال می بینیم که در اکثر مسابقات، کلاس ِ اسب خالص ایرانی را جدا در نظر می گیرند در حالیکه شاید این اختلاط تابه امروز می توانست، وجود داشته اما حالا جدای از بایستگی و شایستگی ژنتیکی، از اینکه توانسته ایم این اصالت را حفظ کنیم خرسندم. دیگر اینکه فضای مجله را برای گفتگو های صریح و بی پرده باز گذاشته ام ( البته اصل سیاست انتقاد باید بر مبنای ادله و منطق باشد و این را هم خودم در نظر می گیرم و هم به دوستانی که برای مصاحبه کاندید هستند) و از طرفی علیرغم کم و کاستی های تشکل ها و NGO ها، چه به لحاظ علمی و حرکتی، سعی در تشویق و تایید آنها داشتم، زیرا معتقدم هرآنچه این تشکل ها منسجم و کامل گردند، ضعف و ناکارآمدی فدراسیون را در قبال تعهد و وظایف خود، جبران می کنند و بالاخره روزی خودشان برای منافع خود تصمیم می گیرند.

از دیگر کارهایی که در ایران انجام دادیم، برگزاری دو دوره نمایشگاه با عنوان ” نمایشگاه صنعت اسب و تجهیزات وابسته” بود که با کمک شرکت ITG در سال 1390 و 1391 برگزار گردید و محل تجمعی بود برای تمام اسب داران و فعالان این حوزه در کشور.

در واقع می خواهید بگویید که فرهنگ سازی انجام داده اید؟ آنقدر که من می دانم ترویج یک رویه و یک حرکت ( چه درست و چه نادرست) سالها زمان می برد و کار یک شبه ای نیست!

این حرف شما را در لفافه و با تعابیر زیادی شنیده ام و اتفاقا یکی از درد دل هایم در همین زمینه است.

سالها پیش که اصولا جشنواره ای در کار نبود، من بعنوان دستیار ” مری” خانم و به همراه ایشان بدون وسیله نقلیه ویا با اتومبیل قرضی و تاکسی تا دورترین مناطق هر شهر و دیاری می رفتیم تا نسبت به تجمیع و تبیین این موضوع کمک کنیم.

خیلی سخت و آزار دهنده بود ولی ما برای برگزاری یک جشن، بدون هیچ خبر و پوشش رسانه ای و با تبلیغات سینه به سینه تا دل روستاهای اهواز و خوزستان پیش می رفتیم تا یک جشن برگزار کنیم، شاید باورتان نشود که در شروع، این حرکت چقدر خلوت و بی سر و صدا انجام می شد ولی استمرار همان حرکت ها بود که امروزه شاهد برپایی این جشن ها و جشنواره ها هستیم و بذر التزام ِ به برگزاری این رویداد ها را در همان روزها پاشیده بودیم و امروزه شما شاهد هستید که در کرمان، یزد، خوزستان و … جشن ها و مسابقات با چه شکوه و هزینه و استقبالی برگزار می شوند و داوران بین المللی از کشورهای مختلف دنیا برای قضاوت این مراسم دعوت می شوند.

می خواهم بگویم، همه ی تلاش های آن روزها را نادیده نگیرند و فراموش نکنند که هر حرکتی اگر درست و اصولی انجام شود ولو اینکه به چشم نیاید، در روند بهبود اوضاع اثر دارد. من 8 سال است که دارم این نشریه را بیرون می آورم و خیلی وقت ها تنها بودم، اینکه برخی می آیند و فقط عیب گویی می کنند، خستگی را روی دوش آدم جا می گذارد.

بارها گفته ام و باز هم می گویم خطاب به آنهایی که این حرف ها را می زنند: من هم مصون از اشتباه نیستم، اگر شما واقعا می دانید و می توانید به ما بپیوندید تا این راه را به سرانجام برسانیم. من تاوان غلط های دیکته ای را پس می دهم که 30 سال است کسی جرات و شهامت نوشتنش را هم نداشته است، آنهم در شرایطی که کسانی بودند که چه به لحاظ علمی، چه از نظر تجربه و امکانات مالی و کسوت و …از من بالاتر و بهتر بودند و من با جهالت خودم و باعلمی و تجربی و اقتصادی و … این کار را شروع کردم و به نظرم کسی این شجاعت مرا ندید.

نهمه ضعف من هم می دانم برای نشر چنین مجله ای گروهی شامل: ویراستار و عکاس و خبرنگار و … لازمند ولی وقتی من خبر ها را به اصرار و پیگری خودم و آخرین لحظه دریافت می کنم و یا با اختلاف جغرافیایی ایران با آن همه بعد مسافت و سختی راه و بهایی که برای گرفتن عکس نمی دهند و هزاران دلیل و بهانه ی دیگر، چگونه می توان این شرایط دشوار و پر هزینه و نشدنی را ایجاد کرد آنهم در شرایطی که روزنامه های کشور هم مثل خیلی اصناف دیگر کرکره ها را پایین کشیده اند.

اما برخی ها اینها را نادیده می گیرند و برخی دیگر که بیشتر از دوستان ونزدیک من نیز هستند این ایراد را می گیرند که چرا شما اینقدر انتقاد می کنید و ایراد می گیرید؟

 

مگر شما این کار را نمی کنید؟

اگرشما یک انتقاد غیر کارشناسانه در مجله پیدا کردید حق دارید مرا توبیخ کنید. قصه ی انتقاد با ایراد گرفتن توفیر دارد. وقتی در ساختار فدراسیونی که متعلق به جامعه اسب و سوارکاری است، کسانی هستند که اسب را تا قبل از حضور در این پست حتی از نزدیک ندیده اند و هیچ آشنایی با این حوزه ندارند، توقع چه چیزی را دارید؟

من سعی کرده ام تا جایی که می توانم اطلاع رسانی کرده و به بوته ی نقد کشیدنِ درست را ترویج دهم. کوشیده ام تا این پدیده را بعنوان ورزش همگانی معرفی کنیم. تلاش کرده ایم در صنعتی که یک اسب به قیمت 500 میلیون خریداری می شود، نقش و اهمیت ” مهتر” را که خیلی ها نادیده می گیرند و قرار است نگهدارنده ی سرمایه ی صاحب اسب باشد، بازگو کنیم و بگوییم که او هم یک سرمایه است و باید به روز شود.

برآنیم تا ” نعل بند” و ظرایف و حساسیت و جدیت شغلی اش که در نگاه عوام جزو مشاغل سخیف انگاره می شود را بشناسانیم. می خواهیم بگوییم وقتی باشگاهی باسرمایه میلیاردی تاسیس می شود، این یعنی اهمیت این صنعت ( چه به معنای واقعی صنعت باشد یا نه) و اهمیت مسئولیت همه ی افرادی که با این حوزه و صنعت و فرهنگ و حواشی آن سروکار دارند و اگر ایراد های به جا و کوتاهی ها و فعالیت های احساسی و غیر کارشناسانه را نگوییم و چشم ببندیم، همین وضعیت نامطلوبی را هم که داریم نخواهیم داشت.

 

بنابراین ، دلایل انتقاد ی شما جنبه ی علمی هم دارد ! واین یعنی شما راهکارهایی را در جایی دیده و تجربه کرده اید که در زمان ِ انتقاد، خبری از اجرای آنها نبوده! درست است؟

دقیقا همینطور است. من هرجایی که نقدی گذاشته ام، راهکاری نیز برایش تعریف کرده ام. این راهکار یا حاصل دانش و تجربه ی من بوده و یا الهام و استنباط از دوستان و تجربه های دیگر چه در داخل و چه در خارج از ایران.

اصولا نگاه من بر مبنای غرض ورزی نبوده و نخواهد بود و خیلی وقت ها سعی کرده ام اگر برای کسی دشمن تلقی می شوم، دشمن دانا باشم نه دوست نادان! اینجا خیلی ها دوست دارند فقط از آنها تعریف شود در حالیکه حتی در باره افراد موفق هم این جمله مصداق دارد که: “موفقیت نیازمند ستایش نیست بلکه نیازمند نقد است”.

و این نگاه همیشه در من جریان دارد چون از آن لذت می برم و نگاه انتقادی هم چیزی نیست که در ورزش سوارکاری پایان پذیر باشد. اشتباهات سهوی و عمدی که ناشی از سیاست های نادرست و نگاه سیاسی به این ورزش است هر روز ابعاد تازه ای پیدا می کند و واقعیت این است که ما حتی انتظار بهبودی شرایط در فدراسیون ها و ارگان ها را هم نداریم و به این بسندهمی کنیم که اذهان عمومی و جامعه سوارکاری آنقدر آگاهی پیدا کند تا بتواند روی پای خودش بایستد و حق و حقوق قانونی اش را بگیرد.

 

مثل داستان واگذاری تبارنامه به وزارت جهاد کشاورزی!

بله و این اتفاقات اگر ایراد و انتقادی در کار نباشد روز به روز بیشتر و بدتر می شود. درباره جهاد کشاورزی هم اینگونه برایتان توضیح می دهم که اصولا من بر این باورم، اسب دارای دو شقه است:

یکی تولید و شق دیگرش ورزش. متاسفانه تولید در ایران هرگز علمی نبوده و نیست زیرا فرصتی برای آن تعریف نکرده اند و قشر ی که دولتی است، فاقد حساسیت وعشق به این موجود سحر انگیز است و فقط قدرت دارد مثل جهاد کشاورزی.

این وزارت تجربه کافی در باره تک معده ای ها ( تک سانان) و اسب ها ندارد و نه سیاست های دانش محور! حتی سعی بر تجمیع نخبگان جامعه ی اسبی نیز نکرده است جز اینکه امسال بر حسب اتفاق که مسئولیت تولید و اصلاح نژاد را در اختیار گرفت چند حرکت کوچک هم انجام داد ولی این دانش و اطلاعات آنها در قیاس با نخبگان ورزش و صنعت اسب وسوارکاری بسیار سطحی است.

از آنطرف در بعد ورزشی این حوزه با یک فدراسیون طرف هستیم که وظیفه اش برگزاری مسابقات و حمایت و ترویج رشته های مختلف ورزش سوارکاری است و عملا می بینیم که این فدراسیون بودجه ندارد!، آدم ورزشی ندارد!، مدیری که بتواند سیاست گذاری کلان پایه ریزی کند ندارد!. رئیس اش سیاسی است و سرپرستی اش موقتی است و هیچ وقت نمی داند فردا هم هست یا نه؟

این گروه و سرپرست موقتی، هیئت های ورزش اش هم گاها موقتی هست و در چنین فضایی چه اعتباریبه برنامه ها و تقویم ها و تبیین های این فدراسیون است؟

در چارت سازمانی فدراسیون هم در هیئت های استانی که ریشه و اساس ورزش سوارکاری هستند، افراد سیاسی را در راس هیئت ها گذاشته اند. درست مثل ورزش هایی چون فوتبال و کشتی و … با این تفاوت که در آن ورزش ها از وجود این افراد برای جذب اسپانسر و حمایت های مالی استفاده می شود ولی در سوارکاری دریغ از یک ریال آورده مبتنی بر رابطه!

بنا براین از 30 هیئتی که داریم حدود 10الی 12 تای آنها را می توان ورزشی خواند و باقی اینکاره نیستند. این روال تا بالا ی هرم ادامه دارد و به همه ی اینها اضافه کنید انرژی و زمانی که صرف تفهیم و اتهام بین برخی افراد پایین تر که گاهی توانمند و یا ورزشی هستند با روسای فدراسیون می شود و نیمه ی دیگر زمان ها هم صرف چانه زنی های سیاسی برای ماندن یا رفتن و تعبیه و رزو صندلی برای دوستان بعدی…

 

یعنی می خواهید بگویید که همین فدراسیون با همه ی کاستی هایش از وزارت جهاد کشاورزی بهتر است؟ اصلا این تبارنامه چه میزان اهمیت دارد و باید تحت نظارت کدام گروه باشد؟

من چنین حرفی نزدم و اعتقادم را در ادامه خواهم گفت ، امادر ضرورت تبارنامه اینطور برایتان بگویم که شما وقتی قصد شرکت در مسابقه ی بین المللی را داشته باشید، نیازمند این هستید که اسب تان را به خارج از کشور ببرید ،یک قسمت از این کار مربوط می شود به بحث قرنطینه که هنوز هیچ همتی برای رفع مشکلات عدیده اش وجود نداشته، اما مهمتراز آن بحث ثبت و ریجستر شدن اسب مورد نظر می باشد.

مثلا در کورس که اسب های تروبرد حضور دارند، اسب باید جزو یک مجموعه ی جهانی ویژه ی تاروبرد باشد و در سایر نژاد ها نیز باید نامش در کتاب انساب ثبت شده باشد و ما نه تنها این ویژگی ها و اتوماسیون را نداریم بلکه این مسئولیت خطیر ابتدا از” اداره کل سوارکاری و پرورش اسب” به ” معاونت فنی فدراسیون سوارکاری” واگذار شد و جدیدا هم به وزارت جهاد کشاورزی سپرده شده و…

یعنی عملا اسب های ما بدون هویت و شناسنامه هستند و با این وضع اسفبار نباید انتظار سر و سامان یافتن این حوزه را داشته باشیم.

لذا بحث بر سرخوبی و بدی واگذاری این موضوع نیست و سلیقه ما هم خیلی نباید مهم باشد. برای تشریح پاسخ این سئوال هم باید برگردیم به تاریخ سازماندهی اسب در ایران.

ما تا قبل از سال 1351 چیزی بنام شناسایی نژاد اسب و ثبت آن نداشتیم و یکی از دلایل شکل گیری انجمن سلطنتی اسب ایران این بود که به بهبود سازماندهی نژاد های اسب ایرانی کمک شود که تاحدودی این اتفاق افتاد.

تا قبل از آن در هر منطقه ای اسب ها بر اساس ظاهر(فنوتیپ) طبقه بندی و نام گذاری می شدند و بعد از این ماجرا برخی از نژاد ها تا حدودی ساماندهی شدند مثلا ترکمن از این دسته بود که گاهی تروبرد ها هم در گله ی آنها پیدا می شد که خیلی خوب نبود. در اسب کاسپین بعد از فوت “لوئیس فیروز” عملا راه ایشان ادامه نیافت و به فراموشی گروید ،اما در اسب عرب شاید به جرات بتوان گفت بیشترین ساماندهی را داشتیم.

این اتفاق ادامه ی مسیر انجمن سلطنتی بود و از دهه 70 با ” مری خانم” و تیم همکاران مربوطه رو به تکامل نهاد، در دوران آقای فرجی سیلمی های متنوعی وارد ایران شدند ( هرچند می توانست از این هم بهتر باشد و خط خونی های بهتری وارد شوند) و کورس رونق تازه ای گرفت و می توان گفت موفق ترین فرد فدراسیون بر اساس موجودی هایش بوده است.

به هر حال ما این روند را ادامه دادیم ، هرچند امکانات زیادی هم نداشتیم و برای ثبت و شناسنامه مشقات زیادی متحمل می شدیم و از فنوتیپ و ظاهر اسب ها هم تاحدودی کمک می گرفتیم ، کاری که امروزه علم اسب شناسی آن را به تنهایی رد می کند و بر اساس DNA و سیتو پلاسم و… در کمترین زمان اصالت اسب را تاییید و یا رد می کند ولی همه ی این تلاش ها بعد از انقلاب کامل تر شد و frieze branding ( داغ سرد) که ممهور کردن کتف و یا قسمتی از بدن اسب جهت هویت دادن بود بطور گسترده تری ادامه یافت و… اما ضعف های بزرگی نیز همچنان باقی است، از جمله اینکه ما هنوز کتاب علمی مدون و جهان پسندی در باره نژاد های اسب ایران نداریم، مگر در اسب عرب آن هم به همت ” مری خانم” و در واقع جایی که الان ایستادیم، چیزکمی برای عرضه ی بین المللی داریم!

اما همین هیچ چیز هم با خون جگر بدست آمده و دهها سال زمان برده و این دانش در دل نخبگان اسب و سوارکاری مدفون است!

بنا براین برای قصه تبار نامه از چند وجه می توان به آن نگاه کرد و مزایا و معایب واگذاری و عدم آن را بررسی کرد و یا حتی راه سومی هم پیشنهاد کرد.

اولا در باره جهاد کشاورزی باید گفت ایراد بزرگش، نداشتن تجربه و دانش کافی و عدم اشراف بر حوزه اسب و سوارکاری است اما حسن اش این است که این وزارت در همه ی شهرهای ایران پایگاه دارد و بنابراین اگر سوارکاری بخواهد به وضع تبارنامه سر و سامان دهد و از پتانسیل خانواده اسب وسوارکاری استفاده کند، امکان تبیین و تدوین این کار به مراتب بهتر از فدراسیون سوارکاری است.

درباره فدراسیون هم باید گفت اصولا در همه جای دنیا نقش فدراسیون برگزاری مسابقات و تدوین تقویم ورزشی است و بنا براین فدراسیون هم به خاطر عدم امکانات جغرافیایی و ابزاری نمی تواند بطور کامل این پروژه را مدیریت کند.  

بنابر این راه حل سومی مطرح میشود و آن این است که ما با تاسیس “انجمن ملی اسب ایران” که متشکل از نخبگان بخش خصوصی و NGO ها است و زیر نظر نهاد ریاست جمهوری اداره می شود، تمام سیاست ها و تصمیم گیری های مربوط به اسب شامل: تبارنامه، واردات، قرنطینه و سایر حواشی آن را به این انجمن بسپاریم و وزارت جهاد کشاورزی و فدراسیون سوارکاری نیز دارای کرسی و نماینده ای در این انجمن باشند و چتر حمایتی خود را از این انجمن برندارند. اینطوری هم تلاش و همت بخش خصوصی بیشتر می شود و هم هرجا که لازم باشد پول و سرمایه تزریق می شود.

کرسی و رای بخش خصوص در این دعواها کجاست ومهم تراز آن، اصلا نقشی دربهبود و یا تخریب این روند و این صنعت دارد یا نه؟

به خاطر چند وجهی بودن این حوزه؛ صنعت اسب در ایران توسعه ای نیافته واگر هم بوده توسعه ی همگانی نبوده، شما هنگامی که اسب درجه یک وارد ایران می کنید ولی نعلبند درجه یک نداشته باشید! مربی درجه یک نداشته باشید! متخصص تغذیه درجه ی یک نداشته باشید! و… نمی توانید نتیجه ی دلخواهی در جهت گسترش این امر بگیرید.

قیاس کنید با ماشین های وارداتی در جه یک که اگر پشتیبانی و گارانتی و خدمات پس از فروش نداشته باشد، امکان برد مالی و ترویج برند وجود نخواهد داشت. بنابراین وقتی اسب هایی با این عدد و رقم وارد می شوند چرا مهترهای ما به روز نیستند؟، نعلبند هم همینطور و یا صنعت بیمه در آن حضور چشمگیری ندارد!. قصد بی ادبی به مهتران و فعالان این حوزه را نداریم و دست همه ی آنان را می فشاریم ولی تا این نگاه به اسب و اسبداری نباشد، از توسعه ی پایدار و صنعت پولساز خبری نخواهد بود. اگر رشد همگانی نباشد و تا همت عالی و خرد جمعی در کار نباشد، ما باز هم درجا خواهیم زد.

به روز نبودن ما یکی از بزرگترین عوامل شکست ما است، مثلا دوستانی اسب های پرش وارد می کنند که انصافا هم گاهی خوب و مطلوب اند، اما 2 سال دیگر هیچ اثری از آن اسب و پرش هایش نمی بینی! رشد اسب یکی بر اساس ژن و دیگری محیط است که دارای ارزش و اعتبار می شود ولی در ایران فقط ژن آن را می بینیم (البته اگر ژن خوبی باشد)و اسبی که در یک محیط مرطوب اروپایی رشد کرده را به یزد می بریم! و یا بالعکس. برای تغذیه اش فقط جو می دهیم و هیستامین موجود در آن باعث لنگش و بیماری اش می شود. دراروپا اسب را با لمس و احساس و پاداش از روی موانع رد می کنند، در اینجا به زور شلاق و ترس و دواندن روی مانژ های سخت و… چند ماه بعد تلاش یک عمر افراد متخصص خارجی،به باد میرود.

در تروبرد که آسیب زیادی به مالکان وارد شده توجه کنید! سیستم سوارکاری بیمار باعث شده تا عملا مالک اسب هیچ تسلطی بر مربی نداشته باشد و شرط بندی ها معمولا سالم نیست و عایدی مالکان از آنچه که باید بسیار کمتر یا هیچ است و بنابراین توجیهی برای ورود در این بخش وجود ندارد، بنابراین اثرگذار بودن بخش خصوصی زمانی است که دورنما و سیاستی برای خود ترسیم کرده باشند، مگر نه اینکه بیشترین پول و سرمایه را آنها تزریق می کنند؟ پس چرا به فکر تثبیت این ورزش و صنعت نیستند؟
می خواهم بگویم در برخی موارد، بخش خصوصی نیز با یکدست نبودن و بی برنامه گی اش هم در توسعه این صنعت غایب بوده و هم باعث شده تا این اتفاقات برای اسب و سوارکاری رخ بدهد.

پس پتانسیل زیادی برای رشد این صنعت نداریم! چه ریشه ای و چه کاربردی!

اتفاقا کمی استمرار در مسیر درست و هوشیاری و مراقبت، میتواند این چرخه را بچرخاند.اولا که اسب بر اساس نظریه مازلو، در طبقه نیازهای تفریحی انسان مدرن و متمول قرار دارد و درکنار سایر تفریحاتش، وجود چنین حیوان نجیبی بسیار مطلوب ذائقه اش است.

از طرفی اسب و حضورش در زندگی و داستان ها و افسانه ها ی این سرزمین قدمتی چند هزار ساله دارد و تا دوران معاصر نیز پای ثابت رویدادهاست، از رخش شاهنامه بگیرید تا شبدیز خسرو پرویز و قرّان لطفعلی خان زند و … که بدون حضور اسب معنا و مفهومشان کامل نمی شود.

به همه ی اینها اضافه کنید خلاء طبیعت گرای انسانِ ماشینی امروز را که به اندازه ی خودش کار دارد ، پول دارد، جایگاه اجتماعی دارد ولی نیازمند تفریحی طبیعت گرایانه است که حضور اسب در آن می تواند نقش درمانگر، آرامش بخش، تفریح و تفاخر و … را دارا باشد کما اینکه اسب در نقش های همرزم و هم بزم نیز سابقه ی طولانی دارد!.

بنابراین توجه کافی و وافی به این موجود ( طبق آمار حضور این حیوان می تواند قریب به 60 نوع شغل و خدمت را در پی داشته باشد ) می تواند گردش مالی بالایی را به همراه داشته باشد. از طرفی تصحیح فرهنگ غلطی که به اشتباه می پندارد اسب ورزش و تفریح ثروتمندان است، نیز در ترویج و گسترش این صنعت بسیار موثر خواهد بود. ما در اهواز و خوزستان و ترکمن صحرا با افرادی مواجه هستیم که از قدرت تمکین بالایی برخوردار نیستند ولی صاحب اسب و اسبانی هستند و این کار عشق آنها محسوب می شود، لذا تشویق و ترغیب افراد متوسط جامعه به سوارکاری (نه اسبداری) در ایجاد شور و نشاط عمومی و گردش بالای مالی اثر بخش خواهد بود.

در انتها آرزو می کنم سال جدید با اتفاقات مثبت همراه باشد و ما شاهد تدوین سیاست معقولی توسط جهاد کشاورزی و فدراسیون برای حوزه اسب باشیم.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید