برشی از گفتگو با اقای سینا مجدپور

– می خواستم بپرسم چرا از بین این همه رشته های مهیج اسب رو انتخاب کردی که البته در همین ابتدای کار جوابش رو هم دادی، یعنی به خاطر یک علاقه قدیمی
خب بله. ولی من در هجده نوزده سالگی تنیس حرفه های بازی می کردم که متاسفانه آسیب دیدم و به ناچار رهاش کردم. در ادامه هم درگیر کار و درس شدم.

مسعود یزدی بغل دستمون نشسته بود. رو کردم بهش و پرسیدم که آیا آقا سینا شاگرد خوبی بوده یا نه؟
پاسخ مسعود یزدی؛

بله البته به دلیل اینکه ایشون چند زبان روز دنیا رو مسلط بودن خیلی زود به لحاظ تئوری خودش رو هم سطح کلاس می کرد و شجره ی خیلی از اسبهای وارداتی مطرح تو ی باشگاه ها رو هم می دونن و مطالعه و یادگیری بدون وقفه ای رو شروع کرده بود، نمونه اش رو هم یه بار تو اصطبل آقای هژبر دیدم که درباره تاریخچه اسبهای اونجا با تسلط زیاد صحبت می کرد

 اولین اسبت رو کی خریدی؟
من باشگاه فرمان آرا که بودم هر روز ساعت پنج و نیم تا یه ربع به شیش یعنی خیلی زودتر از شروع کلاسم با یه کیسه ی پر از سیب و هویج تو اصطبل کناری خودمون بودم. یه اسبی اونجا بود که هر روز انگاری با من حرف می زد و من از فرداش هر روز بایک سیب بیشتر سراغش می رفتم. اونقدر که دوستم حمید جاوید که گاهی من رو تو سواری کردن همراهی می کرد گفت « سینا! هربار که تو به اسبهای دیگه سر می زنی، این خودش رو میزنه در و دیوار و بهت میگه به من توجه کن»
من حتا نمی دونستم این اسب چی هست و مالکش کیه اما واقعا دوسش داشتم. بعد از چند ماه سواری که “شمیم” و یکی دو اسب دیگه رو سوار شدم، تصمیم گرفتم اسب خودم رو داشته باشم تا اینکه یه روز مسعود گفت “راستی این اسبه رو می خوان بفروشن»
گفتم کدوم اسب!/
گفت “همون اسب سیاهه” و من بدون اینکه فکر کنم گفتم بله می خوامش و خیلی خیلی هم دوست دارمش.
یادمه مذاکرات سختی هم برای خریدش داشتم و بالاخره به دست آوردمش. البته بماند که مسعود گفت حالا که این اسب رو خریدیم نباید حالا حالا باهاش کار کنی!
و ادامه داد باید یه اسب تمرینی دیگه در کنارش داشته باشیم که این کار باعث شد از اصطبل آقای هژبر «کالیدا» رو بگیرم و به جرگه ی مالکان پیوستم.
به این ترتیب به تعداد اسبها چند راس دیگر هم اضافه شد و چشم به هم زدم دیدم وقت بیشتری رو اینجا صرف می کنم و دیگه از سوارکاری هم فراتر رفتم و به نوعی به لایف استایل و سبک زندگی من تبدیل شده این ورزش.

ادامه ی این مطلب را در مجله شماره بیست و یک بخوانید.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید