یه شرح حال کامل و جامع از خودتون به ما بدید. از سوارکاری و درس و زندگی و هر چیزی که به شناخت بیشتری از شما به دست بده.
من تیام بختیاریام. یه خواهر دوقلو دارم به اسم ترمه. با خواهرم چهار سال تو سوییس زندگی کردیم. من لیسانسمو اونجا گرفتم و در شهر ژنو. بیزینس خوندم، همون مدیریت بازرگانی خودمون. بعد که اومدم ایران سواری رو بیشتر جدی گرفتم. اون جا هم یه کم سواری میکردم و به خاطر این که دوست داشتم درسمو زودتر تموم کنم و برگردم ایران، اون قدر حرفهای سواری نمیکردم. هفتهای یه بار میرفتم و سوار میشدم. از قبلتر اگه بخوام بگم سواری رو اولین بار تو مکتب شکی شروع کردم و پیش بابک خان شکی. اون جا تفریحی سواری میکردیم. من پونزده ساله بودم که پدرم تصمیم گرفت برامون اسب بگیره. دو تا کره گرفتیم، نژادشونم فکر
کنم تروبرد بود. امونت اسم یکشون بود. یکیشون سه ساله، یکی شونم پنج شش ساله بودند. اون موقع نمیدونستیم پرش چیه. فقط این اسبارو خریدیم که اسب خودمونو سوار بشیم. بعد یه مدت گذشت و علاقهام به سواری بیشتر شد و بابکخان رفتند دو تا اسب دیگه از روسیه برامون آوردند، یکیشون یونیکورن اسب درساژ بود اون یکی هم لیونل بود که پرش و درساژ میکرد.
تو همون دورهای که بیستر تراکنر میآوردند؟
بله. اسب ما هم با اون اسبها بود. اسب ها رو که آوردیم یه مدت پیش آقای شکی بودیم و بعد تصمیم گرفتیم جا به جا بشیم. چون دیدیم همه چی اونجا یکنواخته. دو تا مسابقه با آقای محمدرضا کرمی رفتیم نوروزآباد تازه فهمیدیم پرش چیه. بعد از اون جا تصمیم گرفتیم یه مانژ اختصاصی واسه خودمون اجاره کنیم. من و خواهرم و آقای کرمی و نهال جزایری رفتیم یه مانژ تو باشگاه میلاد برای خودمون اجاره کردیم که فقط مال خودمون باشه. چهار پنج ماه اونجا بودیم. من و نهال جزایری میرفتیم اون یکی مانژ آقای داود پوررضایی رو میدیدیم که با شاگرداش میپریدن. اون موقع داود پوررضایی مثل الان نبود. بعد دیدیم خیلی پرش رو دوست داریم و تصمیم گرفتیم یه کم پرش کار کنیم. اون موقع آقای داود بهرامی میاومد پیش شریسا غفاری باهاشون کار میکردند. من با لیونل شروع کردم پرش رو با آقای بهرامی کار کردن. بعد یه مدت آقای بهرامی نتونستن بیان و ما تصمیم گرفتیم بریم پیش آقای پوررضایی، خواهرم ترمه البته درساژ رو ادامه داد ولی من و نهال شروع کردیم به پرش و مبتدیهامونو پر کردیم. سال نود یا نود و یک بود که با آقای پوررضایی اومدیم آزمون و بعد من رفتم ژنو. البته اون موقع من دوباره اسب خریدم. ویانا رو از آقای همایون وجدانی خریدم. یه اسب دیگه هم آقا داود برامون آورد که اسمش بونیتو بود، کرهی فین فین. ما که رفتیم سوییس فقط عید و تابستون رو میاومدیم و سواریام کم شد. بعد از مبتدی فقط من تونستم چند تا نوجوانان بپرم و بلافاصله رفتم جوانان که مسابقههاش فقط صد و سی و جام بود و خیلی بردن سخت بود.
ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره بیست و دو بخوانید.