دربارهی ارتباط متقابل موسیقی و درساژ به ویژه موسیقی ردیفی و مقامی ایران برامون صحبت کنید.
هر دو ریتمیک هستند چه موسیقی ردیفی و دستگاهی ایران باشه چه موسیقی کلاسیک. در درساژ شما باید حرکات ریتمیک داشته باشید و اون نواخت رو باید به اسب بدید در حرکت. این نواخت همون نواخت در موسیقی هست، حالا این تم گاهی بالا میره گاهی میاد پایین. شما میبایست نواخت آهنگین و اون هارمونی بین اسب و سوار رو بین انسان و ساز حفظ کنید. اون ظرافت قضیه است و انگشتی است که کار میکنه. شعری داریم از منوچهری دامغانی که مطلعش این هست:
همی راندم فَرَس را به تقریب
چون انگشتان مرد ارغنون زن
یعنی دستان سوارکار همچون دستان مردی که ارغنون میزنه باید ظرافت داشته باشه.
ارعنون همون چنگ و هارپ امروزی منظور هست؟
بله. این مثال است برای فهمیدن این که این قدر دستها در سواری باید ظرافت داشته باشه.
درباره بایدها و نبایدهای آموزش سوارکاری به صورت کلی و درساژ به صورت ویژه برامون صحبت کنید.
به هر جهت ما بحثمون سواریه ولی ما توجهمون به آموزش در مملکت بسیار کمه. هیچ پیشرفتی در هیچ زمینهای امکان نداره تا ما یه آموزش واقعی، مستمر، پیگیر و لاینقطع، صحیح و کلاسیک نداشته باشیم. ببنید اینها چند مورد شد؟ اینها باید همه در کنار هم باشند تا شما بتونید چیزی از توش در بیارید. اگر آموزش نباشه چطوری میشه که یه فرد دندونپزشک بشه؟ چطور میشه یه جراح درست کنیم؟ خلبان فانتوم درست کنیم؟ خب سواری هم همونه. ببینید ورزش با بازی فرق داره ورزش علم هست، چطوری میشه که آموزشها رو ندید و توقع داشت سوارهای ما سوارهای خوبی بشن؟ مثل این میمونه که مکانیک خودش مکانیکی یاد گرفته باشه. چرا اسبه خراب میشه؟ چون سوارش دانش سواری نداره. اینها همه بر میگرده به آموزش، ما طی چند دهه به آموزش سوارکاریمون بیتوجهی کردیم. برای این که فدراسیونهای ما و مسئولین، فردا رو نگاه میکنند، به پس فردا کاری ندارند گویا آموزش مال پس فرداهاست، چون زمانش دوُره توجهی نمیکنند. معمولن مدیرهای ما آدمهایی از این صنف و این جنس نیستند، یه کسی میاد تو این کار که از دور دستی بر آتش داشته. مثلن طرف دو ماه رفته کلاس سرهنگ نشاطی دست چرخونده. خب که چی ؟ کسی که اون بالا میشینه باید اشراف داشته باشه، اگر نداشت اون از کجا میدونه که من درست میگم یا دیگری؟ این نمیشه که ما فقط بگیم فقط مدیریت میکنیم. مدیر بر چه چیزی ؟ بر چیزی که ازش چیزی نمیدونه؟ بر چیزی که اشراف برش نداره؟ از من میشنوی به دیگری میگی، از دیگری میگیری تحویل من میدی. خب این مدیریت سیاسییه دیگه. سواری ما مدیر با دانش سوارکاری میخواد نه حقوقدان، نه دندانپزشک، نه جراح، هیچ کدوم از این تخصصها به درد مدیریت بر این کار نمیخوره. ما در همهی زمینهها از صدر تا ذیل سوارکاریمون آدم با دانش سوارکاری کماند.
دربارهی تولید اسب خونگرم پرشی اروپایی در ایران چه نظری دارید؟
باید تولید بکنیم. منتها کجا و چطوری؟ کی؟ ما آدمهای پولدار زیاد داریم. مادیونهای بدی هم نخریدند و آوردند تو ایران. سیلمی هم آوردند، اولن اینا رو باید با چی بکشن؟ دوم این که کی باید کره رو تربیت بکنه؟ کجا باید تربیت بشه؟ تو کدوم زمین؟ کره باید فضای دویدن داشته باشه. مگه میشه من یه چهار دیواری مثل مالبند گاوداری درست کنم اسب رو بندازم اینجا. کره بیست متر از این ور جا داره بیست متر از اون ور. کره این طوری عمل نمیاد. اروپاییها هیچ وقت اسب خوب به ما نمیدند. مگر چند تا اسب خوب تو دنیا به دنیا میاد؟ تا کشوری خودش تولید کننده نباشه همیشه پاش میلنگه. مگر این که پول وحشتناک داشته باشیم. اونم مقطعیه.
از گوشه و کنار شنیده میشه که شما مخالف سر سخت واردات اسب هستید. چقدر این شنیده صحت داره؟
ببنید. چی میخواید بگم؟ این بحث به نظر من فرافکنی است. دستشون به کی میرسه؟ به من. من به عنوان دبیر انجمن صنفی یکی از اعضای یک جامعهی بزرگ هستم که پشت اون تولیدکنندهها هستند، ما تولیدکننده داریم خیلیهاشون گماند. اون پیرمرد که تو ترکمنصحرا نشسته بلده تولید کنه. اون میدونه مادیونش رو با کدوم اسب بکشه، اون میدونه کرهاش روزی ده کیلومتر باید بره بیاد. با کدوم حمایت؟ یه دارو انگل نداره برای کرهاش. دو تا گونی جو نداره به اسبش بده. اینا حمایت نمیشن. واردات صرفن برای ورزش سوارکاری در حد ضرورت و نه برای کورس و فانتزی لازم داریم. نه برای بازی، برای بازی اسب داخلی به اندازهی کافی هست. در ورزش سوارکاری نیاز داریم که اسب قدر داشته باشیم و اون اسب باید بیاد در حد لزوم. اون حد لزومش هم داستان داره و بحث دیگه است. این حرف اشتباهه که من جلوی واردات رو گرفتم، اصلن کار از پایه در رفته. کجای دنیا بچهی چهل کیلویی رو میگذارند رو اسب هفتصد کیلویی؟ مگه تمام این سوارهای الان با اسب دوخون و ترکمن سواری یاد نگرفتند؟ اروپاییها بچهها رو سوار اسب زیر یک متر و پنجاه میکنند ما برعکسیم. سرنا رو از سر گشادش میزنیم. این اتفاق داره میافته و فدراسیون داره بها میده به این داستان. برای اون تیپ اسب داره مسابقه میگذاره. نتیجه چی شده؟ اون بچهی با استعداد شهرستانی داره مضمحل میشه. به جاش چهار تا سوار میان که از پلهی خونهاش بالا نرفتهاند، اون میخواد تیم ملی ما بشه؟ اون یه بار از روی اسب بخوره زمین ول میکنه سواری رو میره پورشه و مازراتی میخره.
درباره اسبهای بومی ایران و استعداد و قابلیت ورزشیشون یه کم بیشتر برامون صحبت کنید.
همون طور که گفتم. همهی این اسبایی که در فلات ایران بودند برای یه منظوری بودند. ترکمن اسب دشت بوده بیشتر اما من ترکمنی رو بردم تو کوه که از قاطر بهتر راه میرفته، دستشو رو سنگ بند میکرده میرفته بالا. این اسبارو برای فانتزی درست نمیکردند، اسب کارایی داشته تو این کشور، اسب کرد تو منطقهی سردسیر و کردستان بوده. اون جا با اون اقلیم با چی باید تو زمستون رفت و آمد میکردند وقتی تا زانو توی برف بودند؟ تابستون تو کوهستان با اون کوههای صعب العبور با چی باید رفت و آمد میکردند؟ با همین اسبا دیگه. حالا جاده کشیدن و همه چی موتوریزه شده. طی قرنها وسیلهی رفت و آمد اسب بوده دیگه. اسب کرد برای کوهستانه، سم محکم داره، دست و پای قوی داره، بدن چقر داره، یه کم هم اسب کرد زمخته چون باید استخون بندیشو قوی میکردند و چارهای نداشتند. درهشوری همچنین. ایل بختیاری با چی میرفته، میاومده؟ ایل قشقایی چطور؟ بختیاریها که اسب عرب خوزستان دستشون بوده، قشقاییها که که ایل ترک بودند با خودشون یه سری اسب از سوریه آوردند، هفتصد سال پیش، این اسبها رو با اسب عرب اختلاط میکنند اسب دره شوری در میاد. این اسبو که برای بازی درست نمیکردند، ازش استفاده میکردند، خب امروز با این اسب باید چه کار بکنند؟ این مردم رو اسبشون عِرق دارند، رو اسبشون حساساند، اسبشون رو دوست دارند. این اسبها برای استقامت قویترین اسباند. یه دفعه ممکنه اسب عرب خوزستان بزنه، یه دوره دره شوری، یه دوره ترکمن. اون دیگه فرقی نمیکنه. اسبای ایرانی برای گشت اسبای خیلی خوبین، قویاند، اسبایی هستند که به بیماری خیلی مقاومند، به نگهداری ضعیف کم توقعاند، قانعاند و با اقلیم و بوم سازگارند، برای شرایط ایران اینها بهترین اسب هستند. البته توشون هستند اسبایی که پرش هم میکنند در سطح نوجوانان و جوانان. اسب ایرانی چکش خورده برای این اقلیم، طبیعت این اسبو چکش کاری کرده. حالا از این اسبا چه استفادهای میشه کرد؟ برای استقامت برای نوعی از درساژ. این اسبها البته یه کم تندند و مردم هم با بد کارکردن تندترشون میکنند، اونا درساژ کلاسیک رو برای اسبای خودشون تعریف کردند، درساژ رو بر مبنای اسب آلمانی تعریف کردند. اینجا هم باید برای هر نژادی مسابقهی مخصوص خودشو طراحی کرد. چرا آمریکایی برای کوارتر هورس مسابقهی خودشو طراحی کرده؟ اینجا هم باید مسابقه خاص برای نژادهای خودمون طراحی کنیم. مثل خیمهبرداری که در ایران هم بوده و از بین رفته اما هندیها هنوز دارند. خیمه برداری یعنی چی؟ یعنی ارتش که حمله میکرده با نیزه میزدند زیر پایه چادر که بیفته روی دشمن. این سمت در قفقاز سوارخوبی دارند، چیزی که در ایران هم داشتیم. یادش به خیر هوشنگ تیموری قدری بود در این رشته، جفت دوطرفههای شمشیر به دهانش را من بچه بودم که در جلالیه انجام میداد و خیلی کارهای سوارخوبی دیگه که هرگز یادم نرفته. سروان امیری هم این نمایشهای سوارخوبی رو انجام میدادن. ما هم باید این کار رو بکنیم؟ اما کی؟ کی باید مسابقه خاص برای اسب ایرانی طراحی کنه؟ سوار اینه که خود شما طراحی کنی نه این که اونا بنویسند و ما تقلید کنیم. فرقه بین اینها. کی تعریف کنه؟ شما پیدا کن. اسبهای ایرانی رو میشه با نژادهای دیگه هم ترکیب کرد و چیزهای خوبی از توشون بیرون آورد. غربیها هم همین کارو میکنند، خونهای تند رو میزنند به اسب سنگین که حرکتش رو بیشتر کنند.
ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره هفده بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با بابک شکی کلیک کنید.