برشی از گفتگو با اقای امیرکلانتری

چرا جامعه‌ی سوارکاری قهرمان‌های سابقش رو به سرعت فراموش می‌کنه؟
من فکر می‌کنم یه سری جایگاه‌ها باید حفظ بشه. یه سری آمارها و اطلاعات باید تو یه مرجعی وجود داشته باشه. باید دسته بندی بشه این اطلاعات. باید پیشکسوت‌ها یه جایگاه داشته باشن تو مسابقه‌ها و رزومه‌هاشون در اختیار جوون‌ها باشه. من هفت هشت سال هست حضور جدی ندارم تو مسابقه‌ها و اون بچه‌ای که چهار ساله اومده تو این ورزش چه جوری باید منو بشناسه؟ چه جوری باید آقای بختیاری رو بشناسه؟ باید یاد کردن از ما بر اساس یه تشکیلاتی چیزی باشه. من یه بار به آقای وجدانی گلایه کردم و گفتم من خیلی به سوارکاری این مملکت خدمت کردم.

کوروش عطایی شاگردم بوده. فیروز کشفی رو من قهرمان کشور کردم. آریانا روانبخش رو من کار کردم. چه اسبایی تربیت کردم ولی من چندین بار بلیت خریدم برای تماشای مسابقه. حالا آقای طهمورث چون ما رو می‌شناسه بلیت نمی‌گیره. ولی مساله اینه که من پیشکسوت وقتی بلیت می‌خرم و میام تو یعنی تشکیلات اصلا منو قبول نداره. بعد توقع دارند یه نونهال منو بشناسه. البته پیشکسوت‌ها و همکارا همیشه محبت دارند و احترام ما رو داشتند. به هر حال زمان می‌گذره و همین سوارکارایی که الان تو اوج هستند یه زمانی پیشکسوت می‌شند. باید یه حداقل‌هایی که همه جا برای قدیمی‌ها می‌گذارن اینجا هم داشته باشیم و مثلا چند تا مامور کت و شلواری برای دیدن تمرین‌ها از ما دستبند نخوان. کسی یه آی دی کارت برای یه پیشکسوت نمی‌تونه صادر کنه؟ الان گل و بوته تو تمام باشگاه‌ها هست اما معرفت کجاست؟ من عشق این کارو دارم که می‌خوام کنار مانژ تمرین آفتاب بخورم. من نباید دو ساعت چونه بزنم که یه آدمی که منو نمی‌شناسه بگذاره من تمرین رو ببینم. احترام نیاز کسی نیست یه دلگرمیه.
درباره وقفه‌ی شما در سواری و‌ مساله قلبی‌تون برامون بگید و ‌این که با توجه به ورزشکار بودن‌تون چرا این مشکل پیش اومد؟
من تو باشگاه نوروز آباد مسابقه بودم. من سرد شده بودم. تو اون مسابقه داود پوررضایی اول شد من چهارم و ششم شدم و قرار شد هر کس زودتر تا جایگاه داورها بدوه اون اول بشه. من سی و هفت هشت سالم بود و با یه جوون بیست ساله مسابقه دادم و با سرعت خیلی زیاد دویدم. یه لحظه خون لخته شد و من افتادم و تو یه شانس سه درصدی من به زندگی برگشتم. دکتر قاسمی گفتند سه درصد احتمال برگشت من بوده. ایشون برای من استند گذاشت و کارهامو انجام داد. یه معجزه بود و الان خدا رو شکر خیلی بهترم.
درباره بازگشت‌تون بگید و در حضور تازه‌تون چه برنامه ای برای شرکت در رده‌های بالاتر دارید؟
من الان چند تا اسب دارم که باهاشون تمرین می‌کنم و برنامه داریم چند تا اسب مسابقه‌ای بیاریم و قصد دارم تو مسابقه‌ها شرکت کنم. یه مطلب دیگه هم هست. من قبلا اسب زیاد تربیت کردم. خیلی مربیا پنجاه شصت تا اسب دارند که بیشتر این اسب‌ها روی نیمکت‌اند. من اگر اسب نداشته باشم هیچ کدوم از رفقام حتا یه تعارف هم نمی‌زنن که من توی رده متوسط شرکت کنم و آماده باشم. من اینجا اعلام می‌کنم که می‌خوام کار کنم و کار درجه یک هم انجام بدم و می‌خوام برگردم تو میدون. من خیلی جاها شنیدم که می‌گن فلانی دیگه کار نمی‌کنه ول کرده. من کار می‌کنم و حاضرم روی اسب مستعد زمان بگذارم. روی بچه‌هایی که می‌خوان بپرن تو میدون یا تو رده‌های بالا خودم بپرم. برنامه‌ی من موندن تو میدون هست. خیلی اسبا الان هستند که می‌تونن تو رده‌ی بالا موفق باشن اما تو ترافیک گیر کردند و از اون سال‌های طلایی شون دور می‌شند.
سواری امروز رو در مقایسه سواری دوره خودتون چطور می‌بینید؟
من واقعا لذت می‌برم از سواری‌ها. زمان ما امکانات وجود نداشت. شما باید اسب می‌خریدی و تربیت می‌کردی. اسب کورس برای پرش نیست. ما این قدر اسب تست می‌کردیم که یه دونه توشون در بیاد. اکثر اسب‌های کورس آسیب دیده هم بودند. این اسبا روی پوزیشن سواریمون هم تاثیر می‌گذاشت. وقتی یه اسبی تنده پات بهش می‌خوره یکی دو بار دست و پاشو عوض می‌کنه. ناچار باید زمان زیادی روی تربیت اسب بگذاریم. اسب تا خوب می‌شد می‌فروختنش یا می‌رفت یه جای دیگه و اسب جایگزین به راحتی نبود. با اون اسبا پوزیشن درست و گام مرتب نمی‌شد داد. با اسب استاندارد گام‌ها و آهنگ اسب درست می‌شد. مساله بعدی مانژها بود پوشال رو با ماسه دیسک می‌زدند و آب می‌دادند، یعنی تو یه پارکور صد و بیست، دست و پای اسب بیست سانت توی ماسه فرو می‌رفت و انگار اسب داشت صد و سی و پنج پارکور می‌کرد. الان سیلیس هست و اسب روش راه می‌ره. امکانات خیلی چیزها و تبادل اطلاعات فراهم شده. فدراسیون و مالک‌ها هم همکاری کردند. مربی و سوار خارجی میاد تو ایران و سوارکارا از ایران خارج می‌شند و اون علم رو با خودشون میارن. قبل‌تر از این رامین شکی اومد ایران و یه سری علم رو با خودش آورد. تو این سال‌ها نعلبندی خیلی تغییر کرد. رضا فکری نعلبندی می‌کرد و محمود مکاری نژاد و طاهر عبدی از شاگرداش بودن. آقای سازوار وارد نعلبندی شد و نعلبندی متحول شد. من از سواری سوارکارای جوون و نوجوون خیلی لذت می‌برم. فقط هم این نیست که اینها فقط اسب خوب سوارند. سواری‌شون هست. سواری ما سی سال جلو افتاده که این‌ها خوب سواری می‌کنند.
جامعه‌ی سوارکاری و‌ متولی‌هاش چه راهکاری برای حمایت از قهرمانی که شاید به هر دلیلی وقفه تو کارش افتاده دارند؟ پیشتر از شما محمد نقاش هم مدتی از سوارکاری دور بود و‌ دچار مشکلاتی شد و شاید نمونه‌های خیلی بیشتری هم داشته باشیم.
باید یه اتحادیه یا صندوق اعتباری برای سوارکارها باشه و بیمه‌ی حمایتی و بازنشستگی براشون بگذارند. به هر حال صدمه تو این ورزش خیلی زیاده و یه سوارکار تمام درآمدش به سلامتی شه. خدا نکنه برای سوارکاری اتفاقی بیفته اسباش ماکسیمم یک هفته پیشش می‌مونند چون مالک‌ها می‌خوان تو کوران مسابقه باشند. برای من که این اتفاق افتاد به بیست و چهار ساعت نکشید اسبامو بردن. باید یه حمایت‌های اجتماعی هم تو کار این اتحادیه دیده بشه.

ادامه ی این گفتگو  را در مجله شماره نه  بخوانید.

برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با امیر کلانتری کلیک کنید.

 

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید