درشروع سال نود و شش میدونستی فصل رو قراره با این رتبه به پایان برسونی وبرای رسیدن به جایگاه پدیده سال سوارکاری ایران چه کردی؟
احسان، من هر سال یه برنامه برای خودم دارم. دوستام خیلی حمایتم میکنن. من دولانا رو پخته بودم برای سال نود و شش. سال قبلش صد و چهل میتونست بره ولی من یه صد و سی و پنج پروندمش و هفتم شدم. خیلی آماده بود و من میدونستم این اسب میتونه. با بچهها داشتیم صحبت میکردیم من گفتم امسال برنامم رسیدن به یک تا پنج رنکینگه. دوستام که همیشه حامیام بودند گفتند حمید یک تا ده یه چیزی ولی یک تا پنج خیلی سخته. چون من سال قبلش فقط میجنگیدم که برای قهرمانی کشور امتیاز بگیرم. خیلی برای این جایگاه زحمت کشیدم با برنامه رفتم جلو، دولانا خیلی کمکم کرد. قشنگ هولم داد سمت قهرمانی کشور.
من هدف داشتم و هر سال برای رسیدن به اون هدف سواری میکنم. خیلی زیاد سواری میکنم. تو سواری هر چه قدر بلد باشی هرچه قدر بری جلو باز میبینی هیچی بلد نیستی. خیلی سعی کردم از کسی که واقعن کمک میداد کمک بگیرم، نه از کسی که یه چیز ازش بپرسی یه چیز دیگه بهت بگه که به کارت نیاد. تو کار خودم با اسبای خودم دوست دارم روشهای مختلف رو امتحان کنم. البته دوست ندارم با ابخوری اسبم بازی کنم، دوست دارم اسبو بفهمم. حتا لنژش، گشتش، همه کارشو خودم انجام بدم. با اسب رابطه برقرار کنم، تیمارش کنم ، زیر اسبو خودم بزنم، دوست دارم این کارارو، من تیمار و زیر اسب زدن اسبی که برام خوب میپره رو از سواریشون بیشتر دوست دارم. از بچگی این طوری بودم، یه اسب داشتم مورینا، مال آقای رمضانی بود، خیلی کوچیک بودم باورت نمیشه، اون موقع نمیتونستم مبتدی بپرونم. مهران حمزه پیش بابای من بود و مبتدیها رو میپروند، من اسبارو زین میکردم، تیمار میکردم تا بابام و مهران بیان سوار بشن. اون زمان تو فرح آباد برامون اسب زین نمیکردند، خودمون زین میکردیم و در آخر پدرم با یک اسب با من کار میکردند راحت روزی ده تا اسب زین میکردم، به نظرم اسب این رابطه رو خوب میفهمه و این حسی که تو بهش داری رو اونم داره. من شاید به خاطر همین چیزا الان اینجا هستم، دولانا خیلی جاها برام مرام معرفتی میرفت. من همه جور اسبی سوار میشم و زیاد سوار می شم، از هر اسبی هم یه چیزی یاد میگیرم، خود اسب به نظرم بزرگترین معلمه برای سوارکار. به شرطی که باهاش نجنگی، توی سرش نزنی به شرط این که دنبال راهی باشی که باهاش کنار بیای، اون بهت یاد میده.پدرم خیلی برام زحمت کشید. استاد اول و آخرم پدرم بود و آقای علی رضایی که خیلی برام زحمت کشیدن، ازشون خیلی یادگرفتم و دل و جرأت رو از ایشون دارم.
ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره هجده بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با حمیدرضا حاجی کندی کلیک کنید.