درباره اولین جایزه سواری زندگیتون برامون بگید. به یاد میارید که بعد از گرفتن جایزه وقتی از باشگاه بیرون رفتید چه کردید؟
چه سوالهای سختی. یه اسب کوچیک بود مال ایلخی ورامین. اولین مسابقه رو باهاش پریدم. اسم اسبه نمکی بود. نیله و تند و تیز و خیلی هم با مزه بود. اسب کلاسی بود اما خوب میپرید. من چیزی بلد نبودم اما قشنگ منو پروند یه رزت گرفتم و دویدم رفتم خونه نشون مادرم دادمو گفتم جایزه شدم و کلی کیف کردم. شب روزتو گذاشتم بالای سرم و صبح نگاش میکردم. کلی عشق بود.
یک روز کاریتون رو با اسب و سوار رو میتونید ساعت به ساعت برای ما تشریح کنید؟
من شبها دیر میرم از اینجا و کلی خستهام. بعضی صبحها زودتر از ساعت هشت، هشت و نیم نمیرسم باشگاه. بعضی روزایی که کار دارم یا مسابقه باشه، شش بلند میشم و هفت و نیم سوار میشم. مثل امروز. حوالی شش صبح اینجا بودم که اسبمو سوار بشم و بعد از ظهر به کارای دیگهام برسم.چون تو تاریکی نمیشه پرید ولی کلا تا ظهر یکی دو تا شاگرد کار میکنم و اگر بدنم درد نکنه دو سه تا اسب سوار میشم و دوباره بعد از ظهر پنج شش تا اسب سوار میشم و باقی شاگردامو کار میکنم.
گشتها رو هم خودتون میدید؟
بله. گشتهایی که چیتگر باشه رو صد در صد خودم میرم. اسبای خوب رو خودم گشت میبرم. گشتهای اینجا رو ه بعضی وقتا که بچهها تنهان و یه اسب اذیت میکنه خودم سوار میشم. هفتهای دو سه بار گشت میرم نه بیشتر.
لنژ چی؟
اسبای خوبم رو خودم لنژ میزنم. اسبای مسابقه رو معمولا خودم لنژ میکنم.
ادامه ی این مطلب را در مجله شماره شش بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با مجید شریفی کلیک کنید.