برشی از گفتگو با اقای مجید شریفی

چند اسب تاثیرگذار زندگی‌تون رو اسم می‌برید؟
مروارید سیاه. یه اسبی که خیلی دوستش داشتم و مرد. از کاوه وجدانی خدابیامرز خریدم. مروارید سیاه وقتی مرد یک هفته مریض شدم. هیچی نخوردم. رفتم دکتر. اسب بیمه بود. پول بیمه شو گرفتم دادم به فقیرا. به بیمه‌اش دست نزدم. برکت رو خیلی دوست داشتم. همراه رو خیلی دوست داشتم.


و جدیدترها؟ آپاچی؟
آپاچی! زیاد قالم می‌گذاشت. یه جایی تنهام می‌گذاشت. یوتو که عاشقشم.
آپاچی رو من خاطرم میاد رفتنش از پیش شما خیلی حرف و حدیث داشت.
(اندوه) چون بردنش. به من قول دادن که نبرنش. از من خریدنش و قول دادن که ما اسبو از پیش تو نمی‌بریم. از من آپاچی رو به قیمت خیلی ارزون خریدن که نبرن. هر اختلافی بود به هر حال پیش میاد بین مربی و صاحب اسب. بردنش ولی من دیگه پیگیری نکردم و دنبالش نرفتم. یه غرور بی معنی بهم اجازه نداد دنبالش برم که آپاچی رو پس بگیرم و بخرمش. چون می‌دونستم نمی‌دنش به من.
اما اخیرا دوباره برگشت پیش‌تون.
بله قسمت این بوده!
هیچ کس این تصور رو نداره که دو دوره قهرمان ایران ممکنه گاهی تو زندگیش از اسب هراس داشته باشه؟ پاسخ روشن می‌فرمایید که این تلقی صحیح هست یا خیر؟
بله. ریسک همیشه هست. اسب به هر حال حیوونه و یه کارایی می‌کنه که گاهی نمی‌فهمه. گاهی یه کارایی رو می‌دم به شاگردام که از من سبک‌ترن و کم سن و سال ترند و بدن شون آماده‌تره. چابک ترند.
رابطه متقابل شخص شما با اسباتون چطور هست؟ آیا رییس و مرئوس هستید یا رفیق؟ و نوع رابطه‌تون با اسب چه تاثیری در این همه نتیجه درخشان داشته یا روی دیگه سکه ناکامی‌های مقطعی‌تون؟
دقیقا به این بر می‌گرده که باید بدن خودت آماده باشه و باید رفیق باشی باهاش. اگر رییس باشی یه جا می‌رن یه جا می‌گن نه. فقط باید باهاشون دوست باشی. من همیشه جیبم خوراکیه. من همیشه بهشون محبت می‌کنم. به اسم صداشون می کنم. باهاشون دوست نباشی یه جاهایی که گیر می‌کنی کمکت نمی‌کنن.
شنبه‌های بدون اسب چطور می‌گذره؟
باید یه سر بیام بوی اصطبل به دماغم بخوره.
تصور و تصویری که جامعه سوارکاری از شما دارند چیست؟
بعضی‌ها دوستم دارند، بعضیا ممکنه دوستم نداشته باشند. نمی‌شه انتظار داشت از کسی دوستت داشته باشه. هر کسی نظر شخصی خودشو داره. اما به هر حال به خاطر موقعیتی که خدا لطف کرد و این خانواده رو به من داد و از خیلی‌ها جلو افتادم، شاید خیلیا از من خوش‌شون نیاد. شاید جوون‌هایی باشن که از من بهتر باشن، شاید عشاقی باشن که از من بهتر باشن اما امکانات من رو نداشته باشن که از من بهتر بشن اما این دلیل نمی‌شه که من از کارم بدم بیاد. من کار خودمو انجام می‌دم.

ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره شش بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با مجید شریفی کلیک کنید.

 

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید