خاطره اولین باری که از زین جدا شدید و به زمین خوردید رو بفرمایید.
خیلی جالبه که بخوام دوباره این مساله را بگم. فکر میکنم دو سال بعد از آغاز سوارکاری من بود و در شمال این اتفاق افتاد. ما از این صحنه فیلم هم داریم. من سوار یک اسب قد بلند بودم و از کسی که اسب رو نگه میداشت خواستم که اسب رو خودم برونم. روی آسفالت بودیم اما اسب من را برداشت و روی آسفالت کورس گذاشت و من خودم رو پرتاب کردم پایین و این اولین خاطرهی زمین خوردن من بود.
تا حالا روی اسبی اسم گذاشتید؟
بله من یه اسب دارم که از مادیان و سیلمی خودم هست. مادیان به اسم کوئیرینا و سیلمی به اسم ادلان که من خواستم از این دو اسب کره داشته باشم. این کره سه سال و نیم پیش به دنیا اومد و من اسم شو آدریانا گذاشتم.
اگر حادثهای اتفاق بیفته و در طبیعت موجودی درنده باشه و شما و اسب در خطر باشید چه واکنشی نشون میدید؟
خیلی جالبه که همچین اتفاقی برای من افتاده. حدود دو سال پیش من در اروپا زندگی میکردم و اون جا اسب داشتم. با سیسیلیا در مسابقهها شرکت میکردیم. من توی یه پارک اسب رو گشت بردم و یه سگ پیتبول من رو دید و چون به قلاده نبود دنبال اسب من اومد و میخواست پای سیسیلیا رو گاز بگیره و من اون جا حس ترس داشتم و شاید قبل از این این صحنه رو تو خواب دیده بودم و از خواب پریده بودم. به من حس بدی دست داد و میخواستم پایین بیام و اون سگ رو نابود کنم. چون واقعا اسب من مثل بچهی من میمونه و من تعرض به اونو نمیتونم ببینم.
ادامه ی این مطلب را در مجله شماره هشت بخوانید.