برشی از گفتگو با اقای فرامرز باب الحوائجی

از گذشته برای دوستان ایران هورسی بگید. از گذشته‌ای که پا در رکاب گذاشتید تا به حال.
من به حیوان‌ به صورت کلی علاقه داشتم و به اسب علاقه‌ی بیشتری داشتم. از سال شصت و هشت به واسطه یه آشنای خانوادگی به نام آقای خسروی به باشگاه مراجعه کردم و اولین اسبی که سوار شدم اسمش نپتون بود. فکر کنم نه یا ده سال سن داشتم. بعد به صورت جسته،‌گریخته باشگاه می‌رفتم اما چون نیاز به رضایت کتبی والدین بود مربی باشگاه مکارچی آقای مهراب شجاعی به ما اسب نمی‌داد و سه ماهی طول کشید که با التماس به پدرم رضایت ایشون رو گرفتم و به صورت حرفه‌ای از اواسط سال شصت و نه سواری رو شروع کردم. بعد از دو سال که در خدمت آقای شجاعی بودم با آقای علیرضا بختیاری کار رو ادامه دادم تا سال هفتاد و هشت که دانشگاه قبول شدم و اومدم تهران، تو رشته علوم دامی و گرایش پرورش اسب. در تهران هم آقای

علیرضا بختیاری تو سال‌های هفتاد و هشت و هفتاد و نه مربی باشگاه آزمون بودند و با ایشون کار کردم تا سال هشتاد و یک که من مجزا مربی شدم و شروع به کار کردم. سه چهار سالی تو باشگاه آزمون مربی بودم و همزمان تا سال نود و یک که تو دانشگاه علمی کاربردی حکیمیه تو کردان تدریس می‌کردم و اسب‌هامو هم به فارم دانشگاه منتقل کردنم و کار کردم و اون‌جا مسئول ایستگاه اسب بودم. در دانشگاه هم مربیگری می‌کردم و هم تدریس. سال نود و یک دو سالی اومدم آریاسب و یه سال باشگاه رام بودم و الان دو سال و سه روزه که باشگاه ابرش هستم. تو جوانان مقام‌های زیادی داشتم تو جام‌های پیشرفت، یگانگی. تو بزرگسالان چهارمی و ششمی قهرمانی کشور داشتم و دومی ‌fei و نایب قهرمانی جام یگانگی.

به آخرین روز سوارکاری‌تون فکر کردید؟
اصلا نمی‌تونم بهش فکر کنم. تو یه مقطع زمانی موقعیت اینو داشتم که برم فوتبال اما بین کار فوتبال حرفه‌ای و اسب، اسب رو انتخاب کردم. چون از بچگی هم فوتبالو رها نکردم و الانم فوتبال رو هفته‌ای دو روز ادامه می‌دم.

ادامه ی این مطلب را در نسخه کامل شماره چهار بخوانید.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید