برشی از گفتگو با اقای هومان جلالی

اولین باری که تو زندگی تون اسب دیدید رو خاطرتون هست؟ اولین تصویر از اسب که تو ذهن تون شکل گرفته؟
اولین باری که اسبو دیدم خیلی یادم نیست. اولین چیزی که از اسب یادمه اینه که با پدر و مادرم شمال می‌رفتیم، ایزد شهر. یادمه که عاشق این بودم که هر طور بود برم لب دریا اسب سوار شم. عیدیامو از بابام می‌گرفتم، روزی پنجاه تا تک تومنی می‌رفتم یه دور سوار اسب می‌شدم. صبح‌ها اولین کاری که از خواب پا می‌شدم این بود که برم اسب ببینم. یه روز یادمه صبح رفتم سوار شدم. بعد از ظهر دوباره رفتم به بابام گفتم بابا پنجاه تومن دیگه می‌دی برم سوار شم؟ پنجاه تومن گرفتم

دوباره سوار شدم. فردا صبح شد. دوباره به بابام گفتم پول بده گفت نه دیگه دیروز دو بار سوار شدی. هیچ وقت اینو یادم نمی‌ره. دیگه قبل ترش یادم نیست.
حدود چه سالی بود این ماجرا؟
هفت هشت سالم بود. سال شصت و نه هفتاد اگه اشتباه نکنم.

اولین مسابقه‌ای که به عنوان سوار مبتدی شرکت کردید رو خاطرتون هست؟
بله. اولین بار که تو باشگاه جم بود. مسابقه داخلی‌های باشگاه. اولین مسابقه رسمی‌ رو با یه اسب ترکمن پریدم به اسم ساسان. این اسب از تولیدی‌های خانم فیروز بود و تو باشگاه خانم منتظم. باشگاه اسواران تو کردان. بعد با همون ساسان تو باشگاه پرشاسب مسابقه دادم و رده نوجوانان میپریدم.

ادامه ی این مطلب را در نسخه کامل مجله شماره دو بخوانید.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید