اسحق خان عامری

یادداشتی در خصوص یکی از تاثیر گذاران اسب بم؛ اسحق خان عامری
بم يکي از شهرهاي تاريخي ايران و استان کرمان است طوري که اگر بخواهند به يک جهانگرد دو سه عکس تاريخي از ايران نشان دهند حتماً يکي از آنها ارگ بم است. (ارگ بم بزرگترين بناي خشتي جهان است که از لحاظ عظمت و زيبايي با ديوار چين مقايسه ميشود).

شهر بم به فاصله تقريبي 0021 کيلومتري پايتخت قرار دارد، اين شهر به لحاظ تاريخي و محصولات کشاورزي (بهويژه خرما) معروفيت جهاني دارد. شهر قديم بم يکي از پنج کوره ايالت فارس بود و به دروازه شرق ايران شهرت داشتهاست. بم در مقطع حساسي از تاريخ (اواخر پادشاهي لطفعلي خان زند در زمان فرار او به بم) حتي از طرف لطفعلي خان پايتخت ايران نيز اعلام شد و براي مدت کوتاهي هم که شده ، پايتخت ايران بود.

جغرافي نويسان عرب قرن دهم به ويژه مقدسي شرح خوبي درباره اهميت اقتصادي بم به دست ما ميدهند و مقدسي مينويسد: بم يک مرکز ولايتي با اهميت و دلکش و بزرگ است مردم آن کارشناس و داراي مهارتند. اين شهر بازارگاهي است كه مردم از راه دور خود را به آنجا ميرساندند.
دکتر مظاهري: «… پرورش کرم ابريشم و کارگاههاي ابريشم بافي متعددي از قرن ششم ميلادي در نواحي يزد، بم، شوشتر و خوزستان شروع بکار کردهاند و احتمال بسيار دارد که صنعت نساجي قدمت بيشتري در ناحيه بم داشته باشد. اطلاعات ساکنان نخستين بم بدرستي شناخته نيست اما از روي سکونت گاههاي دسته جمعي بويژه ايجاد برج و باروهاي مستحکم در اطراف آنها، ميتوان حدس زد که اين شيوه فرهنگ آريائي باشد (زيرا بوميان ايران چنين استحکاماتي را لازم نميدانستند) و با توجه به سکونت مداوم مردم در ارگ از هزارههاي گذشته تا 051سال پيش ميتوان حدس زد مردم کنوني بم از نژاد آريايي نسبتاً اصيل باشند. تيرهاي آريائي نژاد که بر بم تاختند با بوميان مقاوم روبرو شدند و چون بر آنان پيروز گشتند بساختن برج و بارو و استحکاماتي پرداختند.

اما در گذر زمان بکارگيري از اسب در امور روزمره و رفت وآمدها وجنگها وعروسي ها وعزاها و غيره اجتناب ناپذير و بديهي بوده کما اينکه شکارچيان جسور با اسب به شکار مي رفتندو کليه فعاليتهاي مردم با اسب آميخته بود
“بم” اگرچه يادآور زلزله اي دردناک همراه با مرگ عزيزان بهتر از جانم است اما مرور خاطرات کودکي ودويدن در کوچه پس کوچه هايش وديدن فاميلها وخانه پدري وپدر بزرگي ونخلهاي سرپا در کنار درختان مرکبات واکاليپتوسهاي قطورباغها و خيابانهاي بم در کنار ارگِ هميشه زنده ، بوي زندگي جديدي را برايم به ارمغان داشت .

در مسافرت جديدي که به بم داشتم با گذري درکوچه باغها به خانه قديمي يکي از بزرگان بم رسيدم خانه اي که روزگاري براي خود عظمتي داشت ومردان وزنان بزرگي در آن عمر با عزتي را سپري کرده بودند وحال آن خانه مخروبه پس از زلزله هم ، برايم بزرگ وبا عظمت و دوست داشتني بود.
خانه زيباي مرحوم اسحق خان عامري با اصطبلها و….. براي لحظاتي مرا به گذشته هاي دور برد . با خود انديشيدم ، بايد مطلبي در خصوص شخصي که عاشق اسب بود وتاثير زيادي برفرهنگ اسبداري بم داشت ، بنويسم لذا با کسب اطلاع از دوستان واجازه فرزندان آن مرحوم مقاله زير را به رشته تحرير در آوردم .اميدوارم بتوانم حق مطلب را ادا کنم.
اما در حوضه تفريح وشکاروهمزيستي با اسب يکي از اشخاصي که بر گردن اسبداران اسب بم ، حق بسيار دارد مرحوم اسحق خان عامري است که فرزند محمد ابراهيم خان عامري (سرهنگ ) نوه حاج محمد کريم خان که برادر غلامحسين خان (سردار مجلل) بود.
ايشان در خانواده اي متولد شدند که عاشق اسب و سواركارى و شكار بودند هر چند در جوانى علاقه زيادى به بازى چوگان هم داشتند و هميشه در اصطبل ايشان أسبى وجود داشته تا اينكه از حدود سال 5531 شروع به جمع آورى تعدادى از بهترين نژادهاى اسبها در سطح كشور نمودند.

از اوايل انقلاب آنچه اسب خوب از نژادهاي کرد و دره شوري وعرب درسطح کشورپيدا مي کرد ،خريداري و به بم منتقل مي نمودند که حدود 06 راس مي شدند و در مناسبت هاي مختلف تعدادي را به دوستانش مي بخشيدند.
آخرين اسب اختصاصي ايشان کهيل بود که بسيار زيبا ومعروف بود.
اسبهاي معروف ايشان متعدد بوده براى نمونه شبديز کره شيخ عثمان ،زهل ، شاداب ، ارسه (دره شوري) ، کرند ملک زاده ،آهوگير،زينت ،تاج و…بودند.
ايشان نسبت به کشش ماديانهاي اشخاص با سيلمي هايش بدون هيچ چشمداشتى مضايقه نمي کردند .
اين در حالي بود که خيلي از سيلمي داران اجازه کشش با سيلمي هاي خود را نمي دادند و ايشان جدا معتقد بودند هر چيز خوبى چه بهتر كه زياد شود تا همگان لذت داشتنش را تجربه كنند.
از خصوصيات اخلاقي ايشان اين بود که بمحض اطلاع از وجود يک راس اسب خوب در هر کجاي کشور شامل اسب کرد و دره شوري وعرب بلافاصله حرکت مي کردند و اگراسبي مناسب مي يافتند سعى در ابتياعش مي كردند.

عيسي خان عامري فرزند ايشان مي گويد دو هفته قبل از فوت ، نزد پدر رفتم وفرمودند که بايد يک هفته اينجا بمانيد وهر روز سوار شبديز شويد
بعد از ظهر قبل از غروب آفتاب 9 تيرماه 5631 آقاى اسحق خان همراه با دو نوه دختري (على خان وعباس خان )و ابراهيم كارگر مورد اعتمادشان کنار باغ کشاورزي وقتي که نوه ها با ابراهيم سواربر شترشده بودند ، خودشان هم سوار كهيل مي شوند.
بعد از طي مسافتى كوتاه مي بينند اسب ايستاده و سوار كه سكته كرده بود بآ رامى از أسب روى زمين مي افتد واسب پس از دور زدن بالاي سر مرحوم براي بار دوم مى آيد وبعد به سمت آخور مي رود. ظاهرا روز قبل از فوت محمد کريم خان دامادشان در نشستى به ايشان مي گويند نمي خواهيد براي چکاپ پزشکي برويد ( البته قرار بود براي عمل قلب به خارج بروند ) وايشان گفتند من مرگم را از خدا نمي خواهم اما دوست دارم زمان مرگ يا سوار بر اسب باشم يا توي يكى از باغها . که البته کمتر از42 ساعت ازاظهارات ايشان اسب بدون سواربه منزل برگشت كه از قديم اين نشانه خبربدى بوده كه آنروز نيز چنين بود.

ايشان در ادامه گفتند کهيل اسب زيبايي بود آن را از اصفهان آورده بودند وبسيار يکه شناس بود وفقط خودشان و عده معدودى از جمله پسرشان غلامحسين خان قادر به سوارى كهيل بودند . همچنين از خصوصيات اخلاقيشان اين بود که ايشان دستور مي دادند نوه ها هر روز سوار اسب شوند وهمه أطاعت امر مي كردند .

سركار خانم مرى ليلى قره گوزلو بنا به دعوت آقاى اسحاق خان به اين منطقه آمدند و در روستاى تهرود راين براى مدتى اسكان داشتند كه تحت حمايت اسحق خان نظارت بر كشش اسبها و سايرامور مربوطه را به عهده داشتند . خانم قره گوزلو كه بحق در راه شناسايى اسب عرب ايران به دنيا سهم بسزايى داشتند صاحب اسب عربى بنام سمرقند بودند.

اسبهاي مري خانم عرب خالص وخط خوني امريکايي بودند اما آقاى اسحق خان عاشق اسبهاي عرب خالص ايراني بودند سيلمي هايي مثل ديو و زهل وماديانهايي مثل آهوگير و زينت ازجمله آنها بودند.
عيسي خان در ادامه گفتند که براي مرحوم اسحق خان انتخاب اسامى زيبا براي اسبها از اهميت خاصى برخورداربوده است.
بعد از انقلاب نگهداري اسبها برايشان مشکل ساز شده بود وخيلي ها با ديد بدي به نگهدارى اسب در آن مقطع زمانى نگاه مي کردند اما
ايشان عاشق واقعي اسب بودند و حتي در زمان ناراحتي واسترس در جوار اسبها آرامش مي يافتند و مدام طي تماس تلفني با دوستان در شهرهاي مختلف اسبهاي خوب را شناسايى و از شجره آنها مطلع مي شدند .

بعد از انقلاب اسب هاي آقاى هلاکوخان کاشفي مصادره شده بودند و وقتي اسحق خان فهميدند اسبها وضعيت بدي دارند همه را به بم آوردند و در تهرود رأين و حسين آباد ريگان وبم نگهداري کردندهمچنين همه حرکات اسبها را زير نظر داشتند وبدرستى در تربيت اسبها نظارت مي کردند.
محمدخان ساعد عامري فرزند غلامحسين خان ساعد عامري در خصوص اسحق خان عامري ميگويد ايشان شوهر خاله من بودند ، اسب کرند ملک زاده را از سرم سازى رازى كرج با زحمت در قبال هديه چند اسب نجات دادند و به بم منتقل كردند كه اسبى بسيار زيبا شكيل و داغ دار بود.
ايشان در ادامه گفتند مرحوم اسحق خان حساسيت زيادي نسبت به اسبي که دوپا ودست راستش سفيد بود، داشتند كه در اصطلاح اسب داران (چپ) اتلاق ميگردد، وهرگزچنين اسبي را نمي خريد واگر از ماديانها بدنيا مي آمد بديگران هديه مي دادند.
همچنين گفتند اسبهاي آهو وجدرانها را پدرشان از عراق آورده بودند ولي اگر از حق نگذريم کورس خان عامري نژادومرحوم حاج اسحق خان شروع به کشش هاي هدفمند با سيلميهايشان کردند که از آنها شيرين توليد شد همچنين اسبي بنام عقرب از تهران توسط رضاخان تدين به بيژن خان عامري نژاد هديه داده شده بود.

از خاطرات اقاى محمد خان، لحظه درگذشت اسحق خان بود که گفتند آن روز من هم همراهشان بودم .اسحق خان سوار کهيل بودند، کهيلي که وقتي سوارش مي شدند آرام وقرار نداشت . او در سواري آزاد وروي کهيل سکته مي کنند وکهيل بناگاه آرام مي شود واسحق خان از اسب خم شده وبه زمين مي افتد واسب شروع به شيهه كشيدن مي کند وبه دور جسد مي چرخيد و بي قراري مي کرد.
اوگفت مرحوم اسحق خان در شناخت اسب بي نظير بود اوپسر عموي سرداربود و بيشتر اسبهاي خود را از اصفهان مي خريدند وبا دلالها ونعلبندهاي اصفهان ارتباط نزديکي داشت و همه اسبهاي خوب را از آنها تهيه مي کرد.

خروش ، شبديز ، ديو ، شاداب وکهيل که كهيل را از آقاي حاج تقي جنتيان خريداري کردند و از شاداب در رفسنجان کره هاى زيادى بعمل آمده است .
او در ادامه گفت فاميلها را خيلي دوست مي داشتند و با محبت بودند واگرمي فهميدند شخصي از فاميل ، اسب دوست هست ،حتما اسبي را به او هديه مي دادند.
درشناخت اسب همانند کورس خان عامري نژاد ،مي دانستند که چه مادياني با چه سيلمي توليدات خوبي خواهند داشت
از خاطرات ديگرش گفت ، گشت هاي سواري زيادي با اسحق خان رفته بود. اواز قول اقاى اسحق خان در خصوص ماديان خوب گفت ماديان حالت مفروشه را دارد يا بقولي “خانمي بايد باشد تا خاني بزايد”
امير بهزاد بهزاد پوراز ديگر دوستان وپرورش دهندگان اسب در بم مي گويد که مرحوم اسحق خان يک راس اسب کهر داغ 2 دره شوري به نام الگانس را که از بيژن خان عامري نژاد خريده بود به من بخشيد و من نيز آن را به پرويزخان تهمتن بهزادي بازين وبرگ هديه دادم.

او در ادامه گفت مرحوم اسحق خان انسان قدرشناس و حق شناسي بود. امير بهزاد در ادامه مي گويد محمد کريم خان عامري برادرزاده وداماد اسحق خان بود. او رئيس شوراي شهربم بود وبعد از انقلاب برايشان مشكلى پيش آمده بود و برادرم مرتضي خان با اسحق خان رابطه دوستانه نزديکي داشت وقتي از اين موضوع مطلع شد مرا نزد اسحق خان فرستاد وگفت اگر مشکلي براي کريم خان پيش آمده او را نزد من بفرست . او تشکر کرد وشرايط به گونه اي شد که نياز به اين مسئله احساس نشد اما اسحق خان به پاس اين پيام اسبي به او بنام الگانس يا اقبال هديه داد .
در نهايت تيپ اسبي که امروز از اسبان گذشته اين ديار مانده ، بخش اعظم وجودي خود را مديون بزرگ مرداني است که با عشق به اين اسبها زيستند ، آنها را به عزيزان وعلاقه مندان اسب بخشيدند ودر کنار اسبها جان به جان آفرين تسليم نمودند .
روحشان شاد ويادشان گرامي باد

 نویسنده: نازنین عامری

 

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید