اسب و سوارکاري در ايران باستان 5 / ايرانيان شمالي

اهيمت اسب در ميان ايرانيان شمالي، يعني سکاها، سرمت ها، آلان ها و غيره، هم در نوشته هاي مورخان منعکس است و هم در آثار باستان شناسي و لغوي.  سوارکاري سکاها را هرودتوس و استرابو و ديگر نويسندگان عتيق موکداً ياد کرده اند و هرودتوس آنها را «کمانوران سوار» مي خواند. 

 

به گفته استرابو اسبان سکايي کوچک اندام ولي بي اندازه تند و سرکش بودند و مردان معمولاً بر اسبان اخته سوار مي شدند (همين وضع را ميان دشت نشينان آسياي مرکزي کنوني هم سراغ داده اند). 

حفاري هاي قبور سکايي در پازيريک اسبان قوي هيکلي از نژاد فرغاني ولي بيشتر يابوواران مغولي معروف به پرژوالسکي را شناسانيده اند. در اين قبور يک تا سه و گاهي هفت تا چهارده و يک بار هم شانزده اسکلت اسب يافته اند. 

هرودتوس هم مي گويد که سکاها در مرگ هر يک از شاهان خود اول اسبي و همخوابه اي از او را با وي دفن مي کردند و در جشن سر سالش پنجاه اسب و پنجاه همخوابه اش را به نزد وي مي فرستادند. ولي مي افزايد که قرباني اسب بسيار رواج داشت و ماساگت هاي شرق درياي مازندران، اسب را به خداي خورشيد -تنها خدايي که مي پرستيدند- فديه مي کردند. 

از حفاري هاي پازيريک و نواحي جنوب دُن و قفقازيه آثار بسياري از قرباني و خاکسپاري اسبان و نيز ساز و برگ و و سايل زميني آنان به دست آمده است.

 در ميان سکاها و ديگر ايرانيان شمالي نيز نام هايي که با «اسپ» ترکيب شده بسيار ديده مي شود که مشهورتر از همه نام قبيله اي اَسپَه اورگيانوي («آنانکه اسبان قوي دارند») و بَئيورِسپس (بيوراسپ=داراي ده هزار اسب) و اَسپَکَه است. 

اهميت سواران ايران شمالي نه تنها در حوزه زندگي خود آنها نمايان بوده است، بلکه چون آنان بهترين سوارکاران سپاهيان هخامنشي مي بوده اند و نيز بعدها اشکانيان و تخاريان و کوشانيان و آلان ها از ميان آنها برخاستند، تاثيرشان در خاور ميانه پايدارتر مانده است و از راه هنرهاي تزييني مربوط به اسبان به اروپا و چين هم سرايت کرده است.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید