درباره عمده مقامهاتون برامون صحبت کنید و تجربههاتون خارج از حیطه پرش با اسب.
من چون تا سال هشتاد و چهار تونستم مسابقه برم؛ مقامهام بیشتر تو ردهی جوانان و نوجوانان و دانشجویان بوده. قهرمانی استان تهران جوانان، مسابقات تیمی جوانان، نایب قهرمانی، سومی بزرگسالان تیمی؛ من زمانی که جوانان بودم با بزرگسال پریدم. یه سری مسابقه گرند پری زمین چمن که ارتفاعش برای اون سالها قابل توجه بود، صد و سی پنج که من شرکت کردم. تو یه دوره آقای رضایی اول شد، من دوم شدم، آقای شکی سوم شد. جایزه زیاد داشتم، چهل تایی کاپ دارم اما زیاد بهش فکر نکردم.
چون یه دوره مسابقهام قطع شد. مسابقهی دانشجویان سئول نفر اول انتخاب شدم. مسابقههای ایلخی ورامین بود که مسابقهی جایزه بزرگ اون زمان محسوب میشد که من دو سال خارج از سنم تو بزرگسالان شرکت کردم و دوم شدم. اون مسابقه اوپن بود و گرندپری اون موقع با دو راند و یه باراژ. چون پدرم نمیتونست مسابقه بده من باید سریع میاومدم تو بزرگسالان که بتونم اسب مبتدی بپرونم. من تو جوانان یک سال و نیم پریدم که بتونم بعدش به پدرم کمک کنم. تو دوران مربیگرم خیلی مقام داشتم که جایزههای خودمو پوششمیده و یادم میره مسابقههای خودمو. خیلی از کسانی که با مربیهای دیگه نتیجه نگرفته بودن و اومدن پیش من نتیجه گرفتند. این تو هر لولی بود از یک متر تا صد و سی و پنج به عنوان یه سوارکار غیر مربی. آخرین عنوانم در دوران مربیگری ایمان حسینی بود و چارلی قهرمانی استان تهران جوانان که ایمان یک شد. جام پدیده سازان ده و یازده همین سوار و اسب دو شدند. باید قهرمانی کشور جوانان هم این سوار یک می شد که ما به یه سری مسایل باختیم. در واقع اون کسی که اول شد قطعن خیلی از ما بهتر بود که اول شد. آقای حسینی میتونست تو رنکینگ یک باشه که الان دوئه. تو بزرگسالان هم تو csi هایی که در رده ی صدو چهل و پنج برگزار شده یه دو داشتیم یه چهار، تو جام بیستاک هم قهرمانی هر سه مسعود برجیان با چارلی. تو ردههای دیگه هم تو اونر شاگردام زیاد جایزه گرفتن. سامان وحدت، لادن امیرماهانی و حمید رضا اهداییوند. لادن امیرماهانی تو دهه هشتاد پیشم بودند و رفتند یه مدت خارج و دوباره برگشتند. ایشون تو رده جوانان دو سال پیاپی پر امتیازترین و یک سال خوش استایلترین سوارکار کشور بودن. سوارکارایی هم شاگردم بودند که سوارکاری رو ول کردند و یه سری آدمها هم هستند که خیلی به من کمک کردند تو کار ساختن که از جایزه برام مهمترند؛ تو ساختن اسب و سوار و دادن یه سری ایده. خیلی مهمه که شما یه اتاق فکر خیلی خوب داشته باشی. اتاق فکری که دلسوز باشه و دید خوب نسبت به محیط پیرامون داشته باشه. یه دوره هم تو کورس با مانع شرکت کردم، تو کورس پرش، فکر کنم سیزده سالم بود تو نوروزآباد که من با اسب رسانه شرکت کردم و آقای رضا قدیری و علی رضایی هم شرکت کردند.
یه خاطره رو از میان این همه سال خاطرهی کاری انتخاب کنید.
تو زمین چمن ورامین من رفتم با بزرگسالان مسابقه دادم. نوجوانان بودم و دوم شدم. پدرم مربی اون جا بود. یعنی هم مربی ژاندارمری بود و هم مربی ایلخی ورامین بود. من دوم شدم و خیلی خوشحال بودم. وقتی رفتم برای جایزه، پدرم منو صدا کرد که تو از خط جایزه بیا بیرون. من همین جوری موندم گفتم چرا بیام بیرون؟ پدرم گفت بیا بیرون به جات یکی از سوارکارای همین باشگاه که جایزه نگرفته بره جایزه بگیره که خوشحال بشه. من نمیدونستم این کار یعنی چی؟ من فقط چهارده سالم بود و درک نمیکردم این موضوع رو. موقعی که از مانژ میخواستم بیرون برم برادر بزرگم گفت گریه نمیکنیا. من اصلا نمیخواستم گریه کنم، از در مانژ رفتم بیرون نشستم تو باکس اسبم زدم زیر گریه و یک ساعت گریه کردم. بعد اون رییس باشگاه گفت چون این حرکت ایثارگرانه رو انجام دادی برو هر چی میخوای از آقای غلامی لوازم سوارکاری بگیر من پول شو حساب میکنم. اون زمان سهند اسپرت تو خیابون دولت بود. من خوشحال شدم و گریهام قطع شد اما باز پدرم اجازه نداد و گفت لزومی نداره این کار رو بکنی..
در مورد روزهای طولانی شنبه برامون صحبت کنید.
شنبههای طولانی بدون اسب نداریم. داریم؟ مگر این که پسرم مریض باشه. من شنبه باید باشگاه باشم. اگر نباشم حتمن یه سری کارها رو به کسایی که بهم کمک میکنن میسپارم مثل ایمان، شهروز، میان کارامو انجام میدن. ممکنه این کار فقط تنها نبودن اسبا باشه. این که اسبا تنها نباشن حس خوبیه براشون
با چه دلیل و انگیزهای خلاف جریان رودخانه شنا میکنید و این قدر به ساختن اسب زایچهی ایران اصرار دارید؟
بستگی داره. زایچه ایران میتونه یه اسبی باشه با خون فرنگی. میتونه یه اسب ایرانی باشه. چرا که نه؟ چرا باید هفتاد میلیون، هشتاد میلیون پول ترانسفر بدیم؟ یکی از دلیلهاش اینه. یکی دیگهاش هم اینه که ذهن من بیشتر سازنده است. دوست دارم بسازم، دوست ندارم آماده تحویل بگیرم. دوست دارم کار دست باشه. کار دست هم خودم هم همکارام. این جوری خیلی برام لذت بخش تره. من ذهنیتم در مورد سوالت اینه، یه وقت هست من نمیتونم بسازم لااقل باید مصرف کنندهی خوبی باشم. وقتی من میتونم بسازم چرا باید مصرف کننده باشم؟ دلیل موافقت من و قبول کردن اسبهای با خون فرنگی و زایچهی ایران همینه. اسبایی که ابعاد متفاوتتری نسبت به نسل جدید سوارکارای ما دارن که دارن روز به روز قد بلندتر میشن. اینه که میتونم اسب بسازم. حالا تو اون ردهای که تو ایران برگزار میشه و ما هم که فعلن متاسفانه یا خوشبختانه فقط خودمونیم و کشورهای بغل خودمون و یه ده بزرگیم. چرا باید اسب بیارم وقتی میتونم تولید کنم؟ حالا چه با علم ژنتیک چه بدون علم ژنتیک. وقتی میتونم اسب رو به پیک خودش برسونم. من فکر میکنم تو این ده پونزده سال اخیر که اسب خارجی وارد ایران شده ما تازه داریم یاد میگیریم که مصرف کنندههای خوبی بشیم. مصرف صحیح اسب آماده به نظرم خیلی کار سختیه. مصرف اسب آماده بدون این که اون اسب افت کنه از هر چیزی که بوده و توی مدت طولانی بتونی درست مصرفش کنی.
آیا زایچههای ایران با ژن پرشی وارداتی، قابلیت رسیدن به صدو چهل، پنجاه رو دارند؟
خیلی زوده در موردش حرف بزنیم. خمرهی رنگرزی نیست. ساختن کار خیلی سختیه، خراب کردن ساده. اصولن تو این مملکت سازندهی اسب پرشی حرفهای خیلی کم هست و شاید حتا صفر هست. وقتی تعداد سازندهها به اندازهی انگشتای دو دست نیست یعنی صفره همه چی. از صفر چه انتظاری داری؟
خب ما منع قانونی برای انتقال جنین و اسپرم تو اسب پرشی نداریم و این مساله مثل اسب تروبرد محدود نیست. واردات هم شرایط نامعلومی داره. مشکل چیه که پدر و مادر بالا بپر کره خوب تولید نمیکنن و ما قادر نیستیم با تولید مصنوعی اسب خوب داشته باشیم؟ مشکل سیلمیه یا مادیون؟
مشکل آدمهان همیشه. چون این قدر پارامتر زیاده که برسیم به صدو پنجاه که شما نمیتونی این صفر بودن رو بندازی گردن یه چیز دیگه. نمیتونی گردن مادیون بندازی یا سیلمی. اینجا همه چیز سلیقهایه. بچهها مصمم و غیر هدفمند دارن کار میکنن. هر کی با سلیقه خودش چند تا سیلمی و مادیون آورده. اون یکی هم میره میاره. این از اون هم معمولن خوشش نمیاد و از سیلمی اون نمیکشه و از سیلمی خودش میکشه. بحث ژنتیک خیلی پیچیده است. فرض بر این که انتخابهای ژنتیکی صحیح باشه و اون اختلالهای خونی هم اتفاق نیفتاده باشه. همه چیز عالی. شما صد سال افتادی جلو، مهمتر از ژن خوب و خریدن یه سیلمی و مادیون خوب و تولد یه کره خوب کاری هست که روی اون کره انجام میشه. پرش مثل کورس نیست و کار بعد به دنیا اومدن کره خیلی سخته. اگر شما واقف باشی به کار و فنیترین ترینر باشی و حتا انجیل سوارکاری باشی، باز هم کار سختیه چون زمان میبره و شما باید مستقیم حضور داشته باشی درست شبیه کشاورزی. ما داریم یه نوع دامپروری انجام میدیم دیگه. اگر اسبی ساخته نمیشه از زایچههای ایران، دلیلش اونها نیستن دلیلش ماییم. مغز اسب یه گنجایشی داره شما میتونی آموزش اسب رو حداکثر هفتهای یک یا دو جلسه داشته باشی باقی کار اسب بدنسازییه. شما نمیتونی هر روز به اسب آموزشهای ویژه بدی. مغزش گنجایش نداره وگهگیر میشه. دلیل گهگیریش اینه که میگه من اصرار دارم هر روز به تو آموزش بدم و تو برنامهات هر روز آموزش نیست. اسبی که بعد از خوراکش اولین تفریحش علافی و پرسه زدن و سرکشی به این ور و اون ور و فضولیه و دوست داره کسی کار به کارش نداشته باشه، تو نمیتونی هر روز بهش کار یاد بدی. این اسب گهگیر میشه. بنابر این قسمت بدنسازی میمونه فقط.
خب خیلی اسبهای وارداتی با سن کم وارد شدند و چندین سال بعد و با ترین در ایران قهرمان شدند. مثل الیتا.
الیتا اگر تو ایران هم به دنیا اومده بود قهرمان میشد چون ترینرش آدم درستیه. ولی یه دونه کمه. الیتا، کوجک، چارلی، سان لایت، بیکل. اینا کمن. صفره کار. باید سالی پنجاه تا از اینا بیاد تو صدو چهل، پنجاه. وقتی هر سال اسب جدید بیاد و کار صنعتی بشه. من خیلی ناراحتم از این که اسم فرزین فتحعلیزاده رو تو مجله کم دیدم چون این آدم دههی هفتاد سازنده خوبی بود و هر سال در ردهی بزرگسالان یه اسب قهرمان کشور رو معرفی میکرد به جامعهی سوارکاری. سه چهار سالشو من دیده بودم. تاپگان، ایران گل، روشن. کم دیدم اسم شو. اون آدم سازنده بود و الان خیلی دیده نمیشه زیاد. اسمش کم هست، اون آدم خیلی از اسب میفهمه و بی انضباطیهای روحیاش باعث شده یه کم پخش و پلا بشه.
ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره ده بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با محمود امیری کلیک کنید.