برشی از گفتگو با اقای مسعود یزدی

پیشنیه شما، شروع و‌ روند پیشرفت در سوارکاری، مربیان و اسب‌های تاثیر گذار، مقام‌های کسب شده و هر آن چه باعث شناخت بیشتر مخاطبان از شما خواهد شد رو بفرمایید.
خیلی از آدمایی که از قبل یه کسی‌شون سوارکار بوده یا به اسب مربوط می‌شده خود به خود به اسب گرایش پیدا می‌کردن. اما من هیچ آشنایی و زمینه قبلی نداشتم. شروع سوارکاری خیلیا این بوده یا یه جایی یه اسبی بوده که سمتش رفتن یا تو یه روستایی جایی یه اسبی یا الاغی بوده که سوار شدن. خب اسب که کمتر بوده. در محل ما هم یه آقایی بود که نعل بند بود و تو زیر زمین خونه‌شون یه اسب سمند یال و دم شسته داشت که فکر می‌کنم عراقی بود. این ماجرا مال حوالی سال‌های شصت و هفته. من و چند تا از دوستام که الانم هم تو سواری هستند مثل آقای فرامرز باب الحوائجی همیشه هر چی هویج و قند و میوه بود می‌بردیم برای این اسبه. این آقا میرزایی نامی بود که ما بهش می‌گفتیم میرزا غول. چون هیکل درشتی داشت و انصافا برای نعل بندی خوب بود. پسراش خیلی وقتا

این اسبو می‌بردن بیرون ازشون می‌پرسیدیم کجا می‌بری اسبو؟ می‌گفتن باشگاه. باشگاه کجاست؟ یه روز من و این فرامرز خان دنبال رد پای اسبه رو گرفتیم و از جای نعلش رفتیم تا رسیدیم به اصطبل مکارچی همدان. بعدش چون علاقه داشتیم هر روز جامون باشگاه بود. اوایل برای تماشاکردن بود اما پدرم به خاطر بعد مسافت خیلی سخت گیری می‌کرد و این مساله که اسب براشون یه چیز جدید و ناشناخته بود. من ناچار از پدربزرگم خواهش کردم و ایشون منو تو باشگاه ثبت نام کردن و شروع کردم به سواری کردن. چون علاقه‌ام زیاد بود خیلی براش وقت می‌گذاشتم. کم کم با علیرضا خان بختیاری آشنا شدم. این آدم واقعا دید وسیعی داشت و شاید بیست سال بعد رو هم می‌دید. ایشون خیلی آدم با هوش و آیندهنگری بودن و هنوز هم هستند و خیلی به من کمک کردن. زمانی ما باشگاه می‌رفتیم که تقریبا آقای بختیاری باشگاه رو در اختیار داشتن و رسمی یا در سایه خاطرم نیست اما کنترل و مدیریت باشگاه با ایشون بود. ایشون بسیار خوش برخورد بودن و رفتار خاص شون باعث شد من شیفته شون بشم. این بود که بیشتر وقت می‌ذاشتم و کم کم از سوارشدن به اسب‌های کلاسی رسیدم به استفاده از اسبای ایشون. با همین اسبایی که تحت آموزش ایشون بود خیلی پیشرفت کردم و این قضیه تا حوالی سال هفتاد شش اینا ادامه داشت. خلاصه اگه بگم مربی اول من آقای مهراب شجاعی نوروز بودن. دومین مربی‌ام و مهم‌ترینش آقای علیرضا بختیاری بودن که همیشه قدردان ایشون هستم. سومین و تاثیرگذارترین مربی من آقای رامین شکی بودن که دید من رو به سوارکاری به طور کلی عوض کردن و هنوز هم گاه و بیگاه رفتن پیش ایشون برام افتخاره و آقای جمشیدخانی که خیلی به من لطف داشتن و همیشه راهنماییم کردن و یه زمانی استاد دانشگاه من هم بودن.

ادامه ی این مطلب را در نسخه کامل مجله شماره سه بخوانید.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید