شرح گذشته رو از اصفهان تا دنیای فلز و فرمان آرا و ابرش بفرمایید، مقامها و مربیها و هر آن چه که جامعه سوارکاری کمتر از شما شنیدند از زبون خودتون شنیدنیتر است.
من خوشبختانه تو خونوادهای به دنیا اومدم که پدربزرگم، پدر پدر بزرگم و پدرم کارشون تو اسب بوده. مکاری با ضمهی میم تو لغت نامهی دهخدا به معنی دارنده و کرایه دهندهی حیوانات چهارپای اهلییه. در قدیم شاید مردم سواد فامیلی گذاشتن روی خودشون رو نداشتند و فردی که فامیل میگذاشت از روی شغل و کار فرد فامیلی روش میگذاشتند و در واقع فامیلی باید به سیستم کارشون میخورد. ریشهی فامیلی ما شاید
به دویست، دویست و پنجاه سال پیش برگرده و از زمانی که ما به دنیا اومدیم و بزرگتر شدیم و متوجه وجود خودمون شدیم، پدرم اسب داشت. البته اون موقع زندگی ماشینی شده بود ولی به خاطر عشق و علاقهشون، پدرم اسب سواری آزاد داشت و معمولن اسبها یا کرد بودند یا عرب کرد که اون موقع میکس شده بودند یا دره شوریهایی که قدیم در اصفهان و اطراف زیاد بودند و بعضن اسبهای ترکی که قبلتر بودند و یه سری نژاد محلی و ایرانی. ما البته اسبی هم داشتیم که بیشتر شبیه ترکمنهای چناران بود که مخلوط عرب و ترکمن بودند و پدرم با اون اسبها سواری آزاد میکردند. من و داداشام از زمانی که چشم باز کردیم اسب دیدیم. من چهارمین پسر هستم تو خانواده و همه از بچهگی سواری رو به صورت محلی شروع کردیم. پدر من یه سوارکار داشت به نام حاجیخان که افغانی بود و الانم تو اصفهان یه باشگاه داره. ایشون اولین مربی سوارکاری ما بود و ایشون که به ما آموزش میداد خودش چابکسوار قدری بود.
ادامه ی این مطلب را در نسخه کامل مجله شماره سیزده بخوانید.