نماد اسب در فرهنگ و ادبیات های مختلف

در اسطوره ها و مراسم دینی بسیاری از تمدنها، اسب مقامی شامخ دارد و در وهلۀ اول نماد خورشید بود و گردونۀ او را می کشید و برای خدایان خورشید، قربانی می شد و آن را با خدایان دریا مربوط می دانستند.

در هنر تدفینی نیز نماد مرگ بود و روان متوفی را با خود می برد. اپونا Epona ، اسب ـ الهۀ سلتی Celtic ، به طور گسترده ای در اروپا به عنوان یک خدای مربوط به تدفین، مورد ستایش بود. در مراسم تدفینی کهن، اسب، جزو دارایی باارزش شخص متوفی به شمار می آمد و با او دفن می شد.
اسب به عنوان مَرکَب جنگجویان و قهرمانان، نماد شجاعت، قدرت و سرعت بود و اسب سفید به ویژه ارزش فراوان داشت.

اسب در باستان

اسب در خاورمیانه و مصر و هندوستان:
پس از حملات طوایف آریایی از استپهای شمالی، در دومین هزارۀ پیش از میلاد، شناخته شد و آنان ارّابه هایی را که به وسیلۀ اسب کشیده می شد، به کار می بردند. در شمال بین النهرین، کاسی ها Kassites ، که در حدود 1800 پیش از میلاد از همان منقطه آمدند، الهۀ پرورش اسب به نام میریزیر Mirizir را می پرستیدند.
اسب و ارابه برای نخستین بار، در هنر مصر و میسن (موکنای)، در حدود 1500 پیش از میلاد، در صحنه های مربوط به شکار و جنگ ظاهر شد.
مفهوم خورشید ـ خدا به عنوان ارابه ران، که نیروهای تاریکی را از بهشت بیرون می راند، از این تصورت ناشی شد. این خدا در بین النهرین شَمَس SHAMAS ، در اتروریا Etruria یونان و رم هلیوس ـ سول Helios-sol ، و در ایران میترا MITHRA و در هندوستان سوریا SURYA نام داشت.
سوریا نخستین بار به عنوان گردونه ران، در سدۀ دوم پیش از میلاد، در تصویری دیده شد که احتمالاً از آسیای غربی اقتباس شده بود، هرچند اسب پیش از آن با آگنی Agni در متون دینی کهنتر مربوط بود.
همچنین در میان گردونه رانان خورشیدی هندوها، آشوین ها Ashvins ، دوقلوهایی مانند دیوسکورها Dioscuri یونانی ها بودند، که با آنان، احتمالاً پیوستگی داشتند. ایندرا INDRA).)

اسب در ملل مختلف

اسب در ادبیات برهمن

اسب به عنوان یک حیوان وابسته به قربانی در ادبیات برهمنی به مراتب ستوده شده، و در «قربانی اسب سلطنتی» (سنسکریت آشوامدها ashvamedha ) اهمیت فراوان یافته است. این تشریفات توسط پادشاه برای ترقی بخشیدن کشور انجام می گرفت و نیز مقام شخصی و الوهیت او را بالا می برد. این رسم، در اواخر سدۀ هفتم از میان رفت.
در اساطیر متأخر هندوها، ویشنو در دهمین و آخرین تجسم خود، شکل کالکین KALKIN، یا اسب را به خود گرفت. در نخستین تجسم خود، به عنوان ماهی وی، با، هایاگریوا Hayagriva ، دیو اسب سری می جنگید که بعدها، هویت او را به خود گرفت.

اسب در ملل مختلف , اسب در برهمن

اسب در فرهنگ بودایی

بر روی کهنترین یادمانهای بودایی، یعنی ستونهای آشوکا اسبی به نام کانتاکا Ashoka، اسب یکی از چهار حیوان مقدس است. در افسانۀ بودایی، اسبی به نام کانتاکا Kantaka، مرکب ساکیامونی، به هنگام ترک قصر پدرش بود. در هنر پیشین (قبل از آن که ساکیامونی به صورت انسان ترسیم شود)، اسب بدون سوارکار بود. سمهای اسب به زمین نمی خورد و بدین ترتیب، سکوت حرکت ساکیامونی را تأمین می کرد.
اسب یکی از هفت گنج بود. هایاگریوای دیو، پس از آن که به صورت بودهی ستوه، آوالوکی تشوار AVALOKITESHVARA درآمده بود، دوباره در هنر بودایی ظاهر می شود.
وی را در ژاپن، باتو ـ کانون Bato-kannon و در تبت، تام ـ دین Tam-Din می نامیدند وی، خدای سرپرستی با هیبتی مخوف و حامی حیوانات بود و سری به شکل سر اسب داشت که بر فراز سرهای دیگر او بود. اسب، مَرکَب را تناسامب هاوا، دهیانی ـ بودا Dhyani-Buddha است.

اسب در فرهنگ بودایی

اسب در فرهنگ چینی

در چین، اسب (ما ma) یانگ است، زیرا یک سم منحصر به فرد و بدون شکاف دارد. بنابراین، نماد حالت مردانگی است. اسب، هفتمین شاخه از دوازده شاخۀ زمینی تقویم چینی است. هشت اسب، که معمولاً در دشت رها شده اند، گردونۀ شاه مو MU پادشاه افسانه ای (به ژاپنی بوکوئو Boku-o در سدۀ دهم پیش از میلاد) را می کشند.
این اسبها برای نقاشان، موضوعی جالت توجه بوده اند. میمونی که بر پشت اسب سوار است، با بازی کردن با کلمات، این ضرب المثل را به تصویر می کشد که «خدا کند به سرعت (با کمک اسب) به مقامی بلند نایل شوید».

اسب در اساطیر و قصه های عامیانه و مراسم دینی ژاپنی ها

اسب در نزد ژاپنی ها مقامی ارجمـند داشتــه است. سابقاً رســم بر این بود که اســب را به معبد خدایان شینـتو تقدیم می کردند. اسب سیاه برای تقاضای باران از خدا و اسب سفید برای هوای خوب، قربانی می شد.
بعدها، تصویر این حیوان را بر روی چوب، به جای خود او، به کار می بردند (اِما ema) این هدایای نذری، به تعداد زیاد در معابد شینتویی دیده می شدند. اسبان مقدس سفید را در اصطبلهای بعضی از معابد نگاه می داشتند. در جشن سالانۀ اوساکاجین جا Usakajinia، اسبهای معابد را به صورت مترسکهایی برای زنان زناکار در می آوردند، که به گناه خود اعتراف می کردند و تعقیب می شدند و کتک می خوردند.

اسب بالدار اساطیری یونانی

پگاسوس Pegasus، از نسل مدوزا Medusa و پوسئیدون/نپتون، خدای دریاهاست. گاهی هم می گفتند که اسب در هنگام مرک مدوزا از خون او بیرون جهیده است. پگاسوس، مَرکب پرسئوس PERSEUS و بلروفون Bellerophon بود و در تمثیلات دورۀ رنسانس، نماد شهرت شد.
پوسئیدون در مبارزۀ مشهوری با آتنه بر فراز آکروپولیس (شهر بلند)، آتنه را با نپزۀ سه شاخۀ خود بر زمین زد و از آنجا بی درنگ اسبی بیرون جست.

اسب بالدار یونانی

 

گاه گاه اسب، در هنر تدفینی عیسویان پیشین در دهلیزهای رم یافت می شود، که احتمالاً از ستونهای یادمانی کافران به عاریت گرفته شد، که به عنوان هادی روح به جهان دیگر، نشان داده می شود. از لحاظ عیسویان این مطلب، به پل مقدس اشاره دارد که به تمیموتائوس Timothy چنین نوشت: «ساعت عزیمت من فرا رسیده است در مسابقه شرکت کرده ام، مسیر را به پایان رسانده ام…» در هنر قرون وسطی و بعد از آن، چهار اسب مکاشفات یوحنا، ناد جنگ، فتح، قحطی و مرگ، یعنی عمّال قهر آسمانی است.

اسب، مرکب اوستاس Eustace، هوبرت Hubert و مارتین Martin از مقدسان است. شهادت هیپولیت Hippolyus، مربوط به اسبان وحشی و تکه تکه شدن اوست. آدم اسب تنه؛ چهاربخش جهان ـ اروپا؛ جشن پیروزی ـ عشق؛ اسب تکه شاخ.

اسب در فرهنگ، هنر و ادبیات ایران
آریاها به داشتن اسب شهره بودند و پهلوانان پارتی، اسب سوارانی خبره بوده و اسبان شاه نامه چون رخش و سیاه نقش مهمی در این فرهنگ برعهده داشته اند، اسب در یشت ها نیز ویژه ی خدایان است و با عرفان و مسایل آیینی نیز پیوند دارد. مهر در یشت، دارنده ی چهار اسب سفید است و به دارنده ی اسب های زیبا توصیف شده است.
اسب سیاوش در سیر و سلوک کی خسرو به مقام یک عارف بزرگ نقش دارد. اسب سیاوش است که او را از کوه آتش عبور می دهد و سرفرازی و بی گناهی او را نشان می دهد.

عکس رستم و اژدها

رخش رســتم با وی سخن می گوید و با دیــوان نبرد می کند. اسب سهراب تنها گرده به پهلوان می سپارد و این ها همه نشان آن دارد که اسب و پهلوان و عارف را پیوندی ست. اسب نماد آن حیوان سرفرازی ست که بال پرواز انسان است. اسب همان روح بلندپرواز انسان است.

آریاها این حیوان را اسب خوانده اند و در سنگ نوشته ی داریوش چهار بار به کار رفته است. در نام این افراد، که همه از پهلوانان کهن ایران هستند، واژه ی اسب دیده می شود: گرشاسب (دارنده ی اسب لاغر)، ارجاسب (دارنده ی اسب گران بها)، لهراسب (تند اسب)، و تهماسب (دارنده اسب نیرومند).
ارسطاطالیس در سده ی چهارم پیش از میلاد از اسبان نسایی ستایش کرده است. در میان سومریان اما، نام اسب دیده نمی شود. در مصر هم گاو و خر گردونه ها را می کشند.
در قوانین همورایی نیز، که نام بسیاری از حیوانات آمده است، نامی از اسب نیست. این ها نشان می دهد که اسب با ایرانی و پهلوان ایرانی به جاهای دیگر جهان آن روز رفته است.
به علت شرایط مساعد و مراتع وسیع، از 4 تا 5 هزار سال پیش در مناطق مختلف ایران اسب پرورش داده می شد. اسبها در نزد عشایر برای سوارکاری و باربری از آن استفاده می کنند و در بنای تخت جمشید انواع نژادهای گوناگون اسب ایرانی دیده می شود و چون اسب سمبل و پیام دهنده صلح دوستی بود از این رو بیشتر به پادشاهان و بزرگان هدیه داده می شد و در بعضی از احادیث و روایات نیز اسب جایگاه ویژه ای دارد.
بهترین نوع اسب با نام کاسپین که به عنوان سحر و سمند مطرح بوده اند و به همین دلایل که ذکر شد عشایر از این طرح در گبه ها استفاده می کردند.
به طور کلی نقش دامها در نزد عشایر و قشقایی ها نماد نعمت و برکت است، چرا که علاوه بر استفاده از شیر و از پشم آنها، برای حمل و نقل از آنها استفاده می شود. و شاید بتواند گفت که بیشترین نیاز عشایر از دامها برآورده می شود.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید