برشی از گفتگو با اقای همایون وجدانی

حمید روشنی که از دوستان من هستند هم با شما کار کردن؟
حمید روشنی پدرش با پدر من همکار بودن. با هم خیلی دوستیم ولی زیاد با هم کار نکردیم. اون کورس رو دنبال کرد و من پرش رو چون وزنم دیگه بالا رفت و نمی‌تونستم اسب بدونم.
حمید یه دوره فکر کنم تو ابرش پیش شما سواری کلاسیک رو کار کرد؟

بله. یه دوره پیش من بود.
در زندگی هر سوارکاری به اعتقاد من نقطه عطف هایی وجود داره یکیش اولین باری یه باد چهار نعل صورت سوار می‌خوره و شاید گرفتار اسب شدن از همان جا آغاز بشه. ‌شما این لحظه رو به در حافظه بلند مدت و‌در ژرفای ذهن ذخیره دارید؟
من اولین چهارنعلم رو با پونی یادم هست چون سواری رو با پونی شروع کردم. الانم برای سواری بچه‌ها همین پیشنهاد رو دارم. چندین مسابقه اول رو با پونی رفتم و وقتی تسلطم بیشتر شد دیگه رفتم با اسب بزرگ. اولین باری که من تو زندگیم چهارنعل رفتم و ترسیدم وقتی بود که اولین بار اسب کورس بهم دادند و تاخت دادم. اون جا بود که سرعت واقعی اسب رو حس کردم. با وجود این که قبلش خیلی سواری کرده بودم. ببینید شما در پرش چیزی به اسم سرعت نداری. باراژ هم می‌شه تحرک بالا ولی اسبدوانی سرعته. اون اسب کورسی صد تا سرعت می‌رفت به قدری که اولش وحشت کردم اما بعد یه مدت عادت کردم.
اسب خاطرتون نیست چه اسبی بوده؟
فکر می‌کنم اسمش چندو بود.

ادامه ی این مطلب را در مجله شماره پنج بخوانید.

برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با همایون وجدانی کلیک کنید.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید