اگر فرزند سروان امیری نبودید چقدر احتمال داشت سوارکار میشدید؟
صفر(قاطع) اگر سوارکار نمیشدم نقاش میشدم. خیلی علاقه به نقاشی کشیدن دارم.
در مورد اقلیم و منطقههای جغرافیایی خاص که سوارکارسازند صحبت کنید.
غیر از گنبد و آق قلا که بحثش جداست. اکثر سوارکارای ما اهل یه منطقهای هستند به اسم مزلقان چای. میدونی کجاست دیگه. نزدیک ساوه. یه دشت وسیعه. آقای حبیبی، آقای قدیری، پدر من، کامبیز وطن خواه، آقای داود بهرامی. ….چهل پنجاه درصد مربیا از اون دهستان هستند چون از بچگی با اسب و قاطر بزرگ شدند و از اون مهمتر اونها زندگی و روحیات با دیسیپلینی داشتند. دیسیپلین تو رفتار و گفتار در اینا خیلی موج میزنه. علاقه به نظام اینها رو سوق داده به سمت سوارکاری و گرایش از ابتدا تو اسب بینشون وجود داشته.
به اعتقاد شما که در روانشناسی اسب ها کار کردید چه انگارههایی باعث گرایش یک انسان به سوی اسب و دلباختهگی به این حیوان میشه؟
باید ذهن خالص داشته باشی. یکیش اینه. یکیش هم اینه که دنبال یه جای امن باشی. خیلی از کسایی که دیدم اسبو خیلی دوست دارند و به اسب به چشم دوچرخه نگاه نمیکنند رو میگم. چون تنوع آدم تو اسب زیاده و این باعث میشه تو دیدگاهت نسبت به یه آدم غیر اسبی چیز دیگهای بشه.
یک اسب سه ساله که تا حالا زین نخورده جلوی شماست. چطور تشخیص میدید که این اسب قهرمان خواهد شد یا خیر؟
اصلن من تشخیص نمیدم. این که دیگران هم تشخیص میدن به نظر من یه بلوفه. مهمتر از کانفورمیشین و آناتومی یه چیز دیگه است. من میتونم یه اسبی رو قهرمان کنم که شما به عنوان یه کارشناس از روی بدنش بگی این قهرمان نمیشه. ولی من این کارو میکنم. این قشنگی کار اسبه. من تمام سعی مو به عنوان یه ترینر میکنم که تو به عنوان یه اسب قهرمان بشی. اون باور منه که تو رو قهرمان میکنه. اسب این باور رو از تو میگیره. ممکنه کپلش بزی باشه. ممکنه بوس ایندیکوس باشه. ممکنه یه کپل دبل داشته باشه طول گردنش کاملن ناقص باشه. شما گردن فلان و جدوگاه بهمان و خطوط شاقولی دست و پا رو که قدیمیها میگن، میتونی زیر سوال ببری. قشنگی کار اسب اینه. پاییزان رو ببینید. کی تشخیص میداد این اسب قهرمان بشه؟ سیزده به در چطور؟ وقتی شد طبق عادت ایرانیها همه گفتن ما میدونستیم قهرمان میشه. ضعیفترین اسب این قدر قدرت داره که قهرمان یه مملکت بشه. اون بستگی به من مربی داره کانفورمیشن، زیبایی شناسی، اتصالات، پدر و مادر، اینها مهم هست ولی میشه همهی این مسایل رو زیر سوال برد. چمن لودگربربام از کجا و چطوری خریده شد؟ از یه باغبان. به من برادرم همیشه میگفت محمود میدونی سواری چیه؟ میگفتم نه. میگفت پنجاه درصد اسبه پنجاه درصد سوار، پنجاه درصد شانس. این که میشه صد و پنجاه درصد(خنده) ولی خب این بود دیگه. اینا یه سری فرمول هست که مطلق نیست اگر هم نسبی است درصد اشتباهش بالاست. میان میگن زیر اسب ضعیفه، همون اسب میاد قهرمان ایران میشه. الان شخصیت دادن و باور خیلی مهمه. یه مثال بزنم. انیشتین میره مدرسه، مدیر مدرسه به مادره میگه بیا اینو ببر این به در نمیخوره این کودنه، انیشتین از مادرش میپرسه مامان چرا منو اخراج کردند؟مادرش میگه مدیرتون گفت تو این قدر باهوشی و اون قدر تواناییات بالاست که حیفه تو این مدرسه باشی و بهتره بریم یه جای دیگه. خب منم مادر اون اسبم دیگه. اون باوری که من به اسب میدم مهمه. اون انضباط و اون دیسیپلین کاری که براش طراحی میکنم و اون به این باور میرسه که من چقدر مهمم. از طلوع آفتاب کار اسب شروع میشه. کار اسب ساعت دوازده ظهر نیست، اینا رو باید در نظر داشته باشی که پشت بندش یه عالمه سختی هست. اسب به خودش میگه که چقدر من مهمم که یه خوراک روتین، سر ساعت یه سری رسیدگی، سر ساعت ماساژ، خب اسب به این باور میرسه که من میتونم قهرمان بشم ولی خب کانفوریشن هم مهمه. چه بسا اسب بوده بدن عالی، مغز تعطیل. مربی ریشهاش از ربه. رب یعنی خدا، یعنی پرورش دهنده. مربی کلمهی کمی نیست. من نمیتونم به همه بگم مربی. به خودمم نمیتونم بگم. این رو تو BHS به ما گفتند. مربی با استاد فرق میکنه. مربی با معلم فرق میکنه. مربی کسی یه که اسب رو پرورش میده و سوار رو پرورش میده.
ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره ده بخوانید.