اسب و سوارکاري در ايران باستان 6 / هخامنشيان (1)

دوره هخامنشي را مي توان روزگار زرين اسب پروري و سوارکاري دانست. وقتي داريوش بزرگ مي خواهد به شهرياري خود ببالد، مي گويد: «اين بوم پارس را -که زيباست، و خوب اسب (هواسپا) و خوب مردم است- . . . اهورا مزدا به من بخشيد».

 

هرودتوس گواهي داده است که پارسيان کودکانشان را پيش از هر چيز راستگويي و سوارکاري و کمانوري مي آموختند.

 استرابو همين مطلب را تاييد مي کند و مي افزايد بلندپايگان دولتي به کودکان هفت ساله به بعد رام ساختن اسب و يراق کردنش و تيمار داشتنش را مي آموختند و اينکه چطور (بي رکاب، چون تا آخر دوره ساساني رکاب در ايران شناخته نبوده است) سوار و پياده شوند

و اينکه چطور بر اسبي که مي تازد بپرند و يا از پشتش به زمين جهند و يا از فراز باره تازان بي آنکه خطا کنند نيزه افکنند و تير زنند، و هدفشان اين بود که جوانان کاري و چالاک و خوددار و آبديده بارآيند.

آنان با تير و کمان و ژوبين و فلاخن سوار بر اسب به شکار مي رفتند و گوزن و شير و پلنگ و گراز و آهو و خرگوش شکار مي کردند.

اين گواهي استرابو را اسناد تصويري هخامنشي و ايراني-يوناني تصديق مي کنند. همچنين جنگ ميان پيادگان و سواران نيز بارها تصوير شده است.

بهترين اسبان سرتاسر آسيا را در دشت ماد مي پرورانيدند و ستوران آخورشاهي را از ميان آنها دستچين مي کردند. دستکش ترين باره هاي دوره هخامنشي را از دشت نسا در ماد مي آوردند و اسبان نسايي از نظر زيبايي، تنومندي و سرعت بهترين همه بوده اند.

اين دشت اسب خيز را بايد در ناحيه هارون آباد (بعدها شاه آباد و امروزه اسلام آباد غرب) در منطقه کرمانشاه -ميان راه حلوان به همدان- جستجو کرد. بعدها اينجا «مرغزاردژ» نام گرفت و در عربي مرج القلعه خوانده شد و چراگاه اسبان خلفاي عباسي گشت.

استرابو که در زمان اشکانيان مي زيست، مي گويد: «مرغزاري پهناور در ميان راه فارس و بابل به ري [دروازه کاسپين] وجود دارد که بنابر آنچه مشهور است در آن، در زمان شاهان پارسي (هخامنشي پنجاه هزار ماديان و نيز نريان هاي شاهانه مي چريدند.

اسبان نسايي را، که بهترين و تنومندترين اسبان در همه ايالات شاهي هستند، به گفته برخي از اين دشت بزرگ ماد مي آوردند. ولي ديگران مي گويند خاستگاهشان ارمنستان بوده است. جثه آنان اختصاصاتي دارد، چنانکه اسبان اشکاني، و از اين روي با اسبان يوناني و آنها که از مملکت ما [=آسياي کوچک که استرابو از آنجا بود] مي آورند، فرق دارند».

 استرابو همچنين مي افزايد که اسبان تخمه نسايي در ارمنستان هم پرورده مي شدند و «والي ارمنستان هر سال در جشن مهرگان بيست هزار کره اسب براي شاه ايران مي فرستاد» و نيز مي گويد: «کاپادوکيه به دربار ايران ساليانه 1500 اسب، 2000 قاطر و 50000 گوسفند علاوه بر خراج نقدي باج مي داد و ماد دو برابر اين ميزان مي پرداخت».

ديودروس صقليه اي مي گويد: منطقه ماد، يعني دشت نسا، در روزگار هخامنشيان 160000 اسب مي پرورانيد، اما در دوره اسکندر اين عده به  60000 تقليل يافت.

نواحي ديگري از قلمرو هخامنشي هم به اسب خيزي شهره بودند. شمال بابل، کردستان عراق کنوني، ازين مراکز بود و والي بابل به غير از اسبان جنگي، 800 نريان و 16000 ماديان در اصطبل خود داشت.

 کليکيه هم هر سال 360 اسب سپيد [به شماره روزهاي سال] به دربار ايران مي فرستاد و نواحي ايران شرقي، سغد، سکاييه، بلخ، خوارزم و جز آن، اسبان بسيار نيکو و به ويژه ستوران جنگي پرورش مي دادند، چنانکه سواره نظام اين مناطق بهترين گروه سواره سپاهيان ايران هخامنشي به شمار مي رفتند. در همين دوره هخامنشي در زمان داريوش بزرگ بود که علف مخصوص خورش اسب يعني اَسپسِت (که پيشتر از راه بابلي و سرياني و عربي به زبان هاي اروپايي رسيده بود)، به يونان رسيد و «گياه مادي[=ايراني]» (مديکي بوتاني) نام گرفت («مديکاگو سَتيوَ» Medicago sativa) به لاتيني، ميلگه به اسپانيايي و پريل مديک «ارغواني مادي» به انگليسي).

تاييد گواهي هاي کتبي يونانيان در اهميت پرورش اسب و تيمار و ارجمندي در ايران هخامنشي در هنر هخامنشي و هنر معروف به «يوناني-ايراني» به خوبي هويداست.

در تخت جمشيد بر روي پلکان شرقي آپادانا (صفه جنوبي) بيست و سه هيأت نمايندگي از اقوام تابع را نموده اند که براي شاه بزرگ خراج مي آورند و نه هيأت از آنها «اسب» دستکش جزو ارمغانشان آورده اند.

ارمنيان و مادها و کاپادوکيان و گردونه رانان و مهتران شاهي (بر روي صفه شمالي همان پلکان) باره هايي از نژاد «مادي-آسياي کوچکي» تقديم مي کنند که خوش اندام و پرتاب مي نمايند و بلنديشان تا به شانه (با توجه به قد مهتراني که کنارشان ايستاده اند) به 120 تا 130 سانتي متر مي رسيده است.

اسبان سکاها کوتاه تر و پر عضله تر و نيرومندترند و از نوع اسبان سنگين آسياي ميانه اي معروف به «توراني»اند که سواران زره پوش را مي توانستند بکشند.

سکاهاي هَئومَه وَرکَه (هوم پرست) (گروه هفدهم) نرياني کوتاه اندام و زمخت و سبک از نژادي کوهستاني مي آورند و ساگارتيان حدود بزد و مقدونيان اسباني کشيده اندام و سبک اما نيرومند هديه مي کنند.

 نمايندگان مردم ليبي و سوريه اسبان کوچک اندام و دست و پا ظريفي مي آورند که اسلافشان را در «نژاد عربي» مي يابيم.

البته همه جا نمي توان تصاوير اسبان هخامنشي را مأخذ طبقه بندي واقعي قرار داد، زيرا دستکاري هايي که هنرمند در نمودن صحنه ها مي کرده است طبيعت را آن گونه که دلخواهش بوده، و يا آن طور که لازم داشته، مجسم مي کرده است، بدين سان مي توانسته واقعيت را مخدوش کند: نمونه اعلاي آن در مهر استوانه اي داريوش بزرگ است که از مصر به دست آمده و امروز در موزه بريتانياست. بر آن داريوش را بر گردونه اي دو اسبه نموده اند که شيري را با پيکان کشته است و شير ديگري بر پا ايستاده بر او حمله مي برد و داريوش تير در کمان کرده بر او نشانه گرفته است.

در اين صحنه اسبان بي اندازه کوچک و شير کشته و افتاده به صورت خيلي ريز نموده شده اند و داريوش و هماورد اصليش -يعني شير غران- بزرگتر و مهمتر از حد عادي.

 اين را هم بايد افزود که مراقبت و دست چيني و تخمه کشي باعث شد که اسبان ايراني کم کم بزرگتر شوند و در آخر دوره هخامنشي اسبان گران پيکري در زير جنگاوران ايراني مي يابيم که نمونه قبلي نداشته اند. از آن جمله در صحنه هاي جنگ ايرانيان و اسکندر بر روي تابوت سنگي معروف به «تابوت اسکندر» و نيز بر بناهاي ايراني-ليکيه اي و موزاييک معروف به «موزاييک اسکندر» اسبان تنومند و بسيار پر عضله با ساز و برگ گرانبها نمودار شده اند، ولي هيچ يک را نه رکاب است و نه نعل آهني و نه زين، چون هيچ يک هنوز اختراع نشده بودند. (ادامه دارد)

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید