برشی از گفتگو با اقای مجید شریفی

تلقی و تصویری که خودتون دوست دارید جامعه سوارکاری ازتون داشته باشند چیست؟
دوست دارم با همه مهربون باشم. کسی از من ناراحت نشه. کسی با دید بد بهم نگاه نکنه مثل بقیه سوارکارا که اونام همینو می‌خوان. اگر این حسو داشته باشم و اونام همین حس رو به من بدن فکر می‌کنم خیلی مهربون‌تر بشم. چون من بیشتر انرژی‌های منفی رو من به سرعت به خودم می‌گیرم. یکی از من خوشش نمیاد انرژی شو من به سرعت می‌گیرم و حس بدی پیدا می‌کنم و اون آرامشی که باید موقع کارم با اسب داشته باشم رو از دست می‌دم. حتی زمانی که دارم می‌رم داخل مانژ. شاید من از

کسی خوشم نیاد اما وقتی می‌رم داخل مانژ سعی می‌کنم یه لبخند بهش بزنم یا یه موفق باشی بهشون بگم، روز خوبی داشته باشید، انتهای روز نتیجه خوبی بگیرید هم می‌گم.
وقتی خودتون متوجه شدید در آینده دور یا نزدیک قهرمان کشور می‌شید، برای پریدن از این مانع بلند چه طرح و روندی رو برای خودتون طراحی کردید؟
سلسله مراتب. یه ذره یه ذره. تو تمرین. مانع‌های مسابقه، ارتفاعش، سرعتش، مانع‌های کوتاه‌تر، رده‌های پایین‌تر. وقتی هم جایزه گرفتم فهمیدم می‌تونم بلندتر بپرم. امتحان کردم، حس کردم، دیدم برام مانع بلند پریدن مثل کوتاه پریدنه. حس‌شو گرفتم. می‌تونم دیستانسش رو ببینم. می‌تونم اسبو تو کنترل قرار بدم. کی برم، کی برگردم. دیستانسای تنگ رو چطور وارد شم. بزرگ‌ها رو چطور. مسابقه‌های سخت رو که پریدم دیدم می‌تونم ادامه بدم.
به نظرتون جامعه سوارکاری دشمن داره یا خیر. اگر داره این دشمن از دورن درون خودش هست یا بیرون؟
جامعه سوارکاری اگر به خاطر پولش باشه از دورون شه. اگر کسی از بیرون داره باهش دشمنی می‌کنه شاید به این خاطر باشه که نمی‌تونه دسترسی پیدا کنه به امکاناتی که یه سری دارن. چون اسب و سواری چیزی نیست که کسی بتونه باهاش دشمنی کنه. اگر کسی با اسب دشمنی کنه مشکل داره تو ذهنش. چون بیمارترین آدم‌ها تو این رشته آرامش می‌گیرن. این رشته خودش داروئه. شاید خود من یه سری مشکلات تو نوزادی‌ام. تو دوره جنینی‌ام داشتم که این اسب و سواری بهم آرامش داده. خود به خود اسب اومده سراغ من و شده دوای من. کسی اینو نمی‌دونه که این رشته جز دوا بودن منبع درآمد منه. شاید اگر من می‌رفتم تو یه رشته دیگه پول بیشتری در می‌آوردم اما تو اسب هم به اندازه کافی پول درآوردم و خدا رو شکر می‌کنم.
پیشنهاد شما برای بهینه شدن رابطه مالک و مربی چیست؟ در جامعه سوارکاری کجای رابطه مالک و مربی به نظرتون محل اختلاف و اشکال و مساله است؟
به نظرم باید به این کار به عنوان شغل و عشق توام با هم نگاه کرد. اختلاف همیشه پیش میاد من خودم اختلاف با خیلیا داشتم. اختلاف نظره به روش کاری نمی‌خونه ولی سوارکارا باید عاقل باشن اگر اختلافی هست خودشون شخص رو بفرستند پیش فلانی بگن شما برو با اون تیم کار کن شاید بتونه بهتر کار کنه. چون نه من بدون اسب می‌مونم نه اون صاحب اسب بدون مربی می‌مونه. خیلی گره‌ها رو می‌شه با دست باز کرد و نیازی به دندون نیست.
من با سوارکاری که پیش از انقلاب دو متر پریده بود صحبت کردم. ایشون گفتن حس کردم اسب داره می‌ره سمت آسمون. من با حواشی رکورد شکنی شما کاری ندارم. بحث چند سانتیمتر بالا یا پایین پریدن نیست شما وقتی برفراز دو متر و اندی دیوار سخت و ترسناک بودید چی به خودتون گفتید؟ درباره‌ی مسابقه پوئیسانس مهرماه نود و پنج برامون صحبت کنید
من اصلا نمی‌خواستم رکورد بزنم. اصلا قصدم این نبود. هیچ برنامه‌ای هم برای رکورد زدن نداشتم. من و آقای شاهرخ مقدم یه اسبی رو شریکی خریدیم به نام لاگاردر. فیلمشو دیدم یه دختری تو شش مانع پیاپی دو متر و پنج باهاش پرید. اسب صد درصد سالم هم نبود اما سیلمی اپروو بود و هنوز ورزشی بود و می‌شد پروندش ما این اسب و کسینجر رو با هم از مجارستان خریدیم. این اسب درشت بود و مادیون‌های ما ریز، چند تایی بیشتر باهاش نکشیدیم چون می‌خواستیم بپرونیمش. چند تا مسابقه بردیمش دیدیم درد داره. اسبو کمک کردیم یه کم بهتر شد. شاهرخ گفت ما این اسبو برای این کار خریدیم تا سنش بالا نرفته این کارو بکنیم. تا پوئیسانس گذاشتن. شاهرخ گفت مجید اینو بیار تا صد و هفتاد هشتاد بپرون ببین چطوره. مجموع اتفاق‌های قهرمانی کشور برای من باعث شد بیام بیرون یه گوشه بشینم. شاهرخ تشویقم کرد بیا برو بپر. اومدم ثبت نام کنم آقای کاظمیان گفت می‌خوای رکورد بزنی گفتم نه. فقط می‌خوام تفریحی صد و هفتاد هشتاد بپرم. بلندتر نمی‌پرم، اسبام نمی‌رن. لاگاردر باراژ اولو افتاد تو دیوار. کسینجر پرید تا اون رده رفت من دوم شدم. مشترک دو، سه چهار. محمودپورحیدری اول شد. بعد محمود درخواست داد برای رکورد.(تاکید) محمود درخواست کرد. پشت بندش شراگیم درخواست کرد. منم اون وسط بودم. داوودپوررضایی گفت تو هم برو. گفتم نه. شاهرخ گفت مجید برو. بکن این کارو. گفتم ناراحتم نمی‌تونم. شاهرخ اصرار کرد و من گفتم باشه امتحان می‌کنم. اول محمود پرید افتاد تو دیوار. شراگیم پرید افتاد تو دیوار. من نفر سوم بودم. پریدم. بلندگو اعلام کرد دو متر و ده. شلوغ شد و گفتن رکورد ایران شکسته شد. خب من که نباید بیام متر کنم. شما بگو دو متر و یک. بگو دو متر و پونزده. شما اعلام کردی دو متر و ده. نیت من دو متر و ده بوده که اومدم طرفش. بعدن متر کردند و متر رو گذاشتند روی هم و فیلم رو گذاشتند تو تلگرام و حاشیه درست کردند. مشخصه که متر دو ده نداشتند و مترها رو چسبونده بودن به هم. سر مترها هر کدوم دو سانت بود. گفتند باید دوباره بپری. من گفتم همچین کاری نمی‌کنم. آقای دکتر خلیلی هم گفتند از دید ما تو پریدی. حواشی و پیغام‌ها زیاد بود و من رو عصبی کرده بود و من تلفنم رو خاموش کردم. به همه سپردم که دیوار رو دست نزنند چون حاشیه درست شده بود و حاج آقا غروی متاثر شده بودند و خانمم خیلی ناراحت بود و داستان شده بود. صبح ساعت نه صبح رفتم فدراسیون. شاهرخ مقدم، رامین شفیعی، علیرضا خوشدل، سه تا از کلانترها، خود آقای کاظمیان و چند نفر دیگه هم بودند. گفتم دیوار دست نخورده و چیزی بهش اضافه نشده، رخشان دیوار رو درست کرده خودش گفته دو و دوازده. رفتیم اون جا متر کردیم. آقای دکتر چراغی مترو می‌گذاشتند تا لب پایه نمی‌گذاشتند پایین. جلوی همه متر کردیم دو متر و هفت ممیز هشت دهم بوده. من نشستم روش جلوی همه عکس گرفتیم من اومدم پایین. همون جا نشستند امضا کردند تمام شد. حواشی بعدش دوباره شروع شد. چیزی که خیلی جالبه اینه که اگر کسی مشکل با فدارسیون داره یا اگر می‌خوان کسی رو ببرن بالا یا بیارن پایین کلا نظر دادن و قضاوت کردن برای مردم اشتباهه. من خودم در حدی نیستم که بتونم قضاوت کنم. مردم خیلی زود قضاوت می‌کنن. این بده. من خودم هزار و یک اشکال دارم چطور می‌تونم یکی دیگه رو قضاوت کنم؟ من دو متر و هفت یا هر چیزی رو پریدم آیا مشکلم این یکی دو سانته؟ خب اون روز قسمت بود من پریدم. تمومش کنید چند روز بعد یه جوون میاد چند سانت بلندترش رو می‌پره. الان من باید ناراحت بشم از این اتفاق؟ این حرفا چیه؟ تموم شد رفت. رویداد تموم شد، یه اتفاقی افتاد، حاشیه درست شد. تموم شد. بهتره آدم با دوستی تمومش کنه. از دست هم دلگیر نشیم. من هیچ وقت هیچ جایی از این موضوع حرفی نزدم. شما از من پرسیدی افتخاراتت چیه؟ من گفتم این جایزه‌ها رو گرفتم. گفتم رکورد ایران رو زدم؟ رکورد ایران یعنی چی؟ چی به من دادن؟ یه حکم. جز اعصاب خوردی چی برام داشت؟در صورتی که آرزوم بود این کارو بکنم. الانم آرزوم اینه که زمان برگرده عقب این کارو نکنم. نپرم بیام بیرون. حرص بخورم که چی بشه؟ تعداد موهای سفیدم بیشتر شه؟ برای چی؟ برای کی؟ برای کسایی که قَدرت رو نمی‌دونن برات حاشیه درست می‌کنن؟ دشمنی چه ارزشی داره؟ مسابقه‌ی این‌ها هم از دید من اشتباه بوده. اگر رکورد زنی باشه باید اعلام کنن رکورد زنی یه. مانع رکورد زنی هرمیه. مانع رکورد زنی قبلی رو من خودم درست کردم از من امانت گرفتن گفتن می‌خوایم رکورد رو بزنیم. گفتم بفرمایید. دوازده تا تیر چهارو نیم متری درست کردم. یه وقتایی تفریحی می‌ذارم اسبامو یک متر و هفتاد، هشتاد می‌پرونم. خب من عشق این کارو داشتم رفتم براش بیست میلیون تومن هزینه کردم. کسی این کارو می‌کنه؟ خب من کردم. عشقش رو داشتم ولی با این مساله مواجه شدم که سیستم مدیریتی و نظر دهی غلط بوده. به هر حال گذشت اما تو ذهنم هست که یه کم که آروم‌تر شدم با کسینجر این کارو بکنم.
خیلی از سوارکارا با اولین زمین خوردن خیلی سخت و با اکراه به پشت زین بر می‌گردند. قهرمانی مثل مجید شریفی چه موضعی نسبت به اولین فروافتادنش از اسب داره و آیا اون لحظه رو به خاطر میاره؟
آره استرسیه. فشار خوبی نیست. حس خوبی نیست. همون لحظه که داری می‌ری پایین می‌فهمی وای دارم می‌افتم. آهنگشو قشنگ می‌زنی. دینگ!
خیلی سریع اتفاق می‌افته. چیزی تو ذهن نمی‌مونه.
اره. اصلا فرصت نمی‌کنی فکر کنی. ولی آهنگش تو ذهنت میاد. مثل راکتی که از هواپیما رها شده باشه. از اولین بار زمین خوردن یه چیزایی داره یادم میادو من یه سری اسبو می‌بردم برا تعزیه.
اسب‌های کرد بودن؟
نه اسبای گاری بودن! یه بار برگشتن از تعزیه رو آسفالت چهارنعل رفتم دیدم سرعتم زیاده، اسبه برم داشته بود رو آسفالت. خودمو انداختم پایین دو سه تا از انگشتام شکست.

ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره شش بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با مجید شریفی کلیک کنید.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید