بابک شکی - https://iranhorsey.com/tag/بابک-شکی/ Sun, 28 Feb 2021 15:33:19 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=6.2.2 https://iranhorsey.com/wp-content/uploads/2021/08/fiveiconiranhorsey-100x100.png بابک شکی - https://iranhorsey.com/tag/بابک-شکی/ 32 32 برشی از گفتگو با اقای بابک شکی https://iranhorsey.com/%d8%a8%d8%b1%d8%b4%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c-3/ https://iranhorsey.com/%d8%a8%d8%b1%d8%b4%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c-3/#respond Fri, 09 Nov 2018 09:27:36 +0000 http://new.iranhorsey.com/%d8%a8%d8%b1%d8%b4%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c-3/ فانیون بعد از لک لک بود؟فانیون رو دهه‌ی پنجاه ژان میشل گو از فرانسه آورد برای پرش. خودش خیلی پرش خاصی نداشت اما خط خونی‌اش خوب بود. لک لک از فانیون خیلی بهتر بود البته مادیون‌هایی هم که با لک لک کشیدند بی نظیر بودند. بهترین خط‌های یموت ایران بودند. کره‌های لک لک که به […]

The post برشی از گفتگو با اقای بابک شکی appeared first on ایران هورسی.

]]>
فانیون بعد از لک لک بود؟
فانیون رو دهه‌ی پنجاه ژان میشل گو از فرانسه آورد برای پرش. خودش خیلی پرش خاصی نداشت اما خط خونی‌اش خوب بود. لک لک از فانیون خیلی بهتر بود البته مادیون‌هایی هم که با لک لک کشیدند بی نظیر بودند. بهترین خط‌های یموت ایران بودند. کره‌های لک لک که به میدون اومدند به هیچ اسب خارجی وا نمی‌دادند، به تاپ کلاس‌ها وا نمی‌دادند. من خودم با یکی از کره‌هاش پریدم. سال پنجاه و دو اسب‌های آلمانی دیگه وارد شده بودند. جواد ورزیده‌کار کار با اسبی به اسم پاشا می‌اومد. مانع‌ها این قدر بزرگ بود

که حیوون وقتی می‌اومد فقط گوشش دیده می‌شد. من اون جا به جواد گفتم تک مانع‌ها رو می‌ری متوالی‌ها رو چه می‌کنی؟ ان موانع رو گذاشته بودند برای گام اسب‌های اروپایی، اسبای ما اصلن گام‌شون به اینا نمی‌رسه گفت من با حداکثر قدرت می‌رم. من اومدم با ایوالله که اسب تند کله خری بود یک شدم. جواد اومد اولین متوالی رو که پرید دید نمی‌تونه بلند شه با سینه خوابوند تو مانع دوم سومی رو پرید. این قدر اسب شهامت داشت، بعد دیدیم اسبا کوچیکن، اون موقع یه اسب آلمانی به اسم رخسار از آخن آورده بودند و بعد وقتی خراب شد من خریدمش. تو اخن یک شده بود و صدو ده هزار مارک بهش پول داده بودند و اون موقع پول ده تا مرسدس دویست و بیست بود. سه ماه دادند به آقای آتابای دیدند نمی‌پره دادن به سوار بعدی تا سوار هشتم که از تیر خوابیده هم رد نمی‌شد. اسبو می‌دن به سرهنگ نشاطی خدابیامرز، ایشون اسبو می‌بره تو کلاس و اسب رو راه می‌اندازه. من این اسب رو به عنوان اولین اسب خارجی‌ام خریدم و خیلی هم برام سخت بود و به این اسب سی هزار تومان پول دادم. اسب خیلی مشکلی بود، همه جمع شده بودند ببینند من با این اسب چه کار می‌کنم. من بیست و سه چهار ساله بودم اسب رو آوردم تو میدون اما اصلن بهش اعتماد نمی‌شد کرد، سی سانت اشتباه می‌کردی اسب وامیستاد، تا رده‌ی بی آوردمش و آخرین مسابقه رو من یادمه سه تا خانم یک تا سه شدند و من چهارم شدم، روز هفده شهریور سال پنجاه و هفت که تو خیابون پیروزی پمپ بنزین رو آتش زده بودند، من رفتم بالای تپه‌تو فرح آباد که الان سپاهه دود پمپ بنزین رو دیدم. بعد از پرش رفتم گنبد تو کورس و جوایز خیلی بزرگی رو گرفتیم، میدون گنبد رو اوایل سال‌های پنجاه فرزین مشرف ساخته بود. با چه شرایطی هم تو اون مسابقه شرکت کردیم، برف سنگینی اومده بود و راه‌ها بسته بود. تو گنبد بارون خیلی زیادی بارید و اون سال خیلی بارون و سیل به ترکمن‌ها صدمه صدمه زد، به هر ترتیب ما سه تا جام مهم رو می‌گیریم تا اون لحظه سابقه نداشته کسی از تهران بیاد سه تا جام مهم رو از دست‌شون در بیاره. اون موقع دوخون‌ها و ترکمن‌ها تفکیک شده بودند تاریخش خیلی مفصله رد می شم ازش.
اون موقع گروه بندی کورس چطور بود؟
گروه بندی تا حدی بود. بیشتر نبرده می‌دادند اگر اسبی نمی برد میومد پایین تو نبرده‌ها که تا پایان کورسش یه جایزه می‌برد و می‌رفت، اراز قلی اونقی که قبل‌تر درباره‌اش گفتم یه اسب به اسم حکیم قلی رو ده سال آورد میدون. اسب پاییزان که سال‌ها تو مسابقه‌ی پرش اسب‌های خارجی رو برد نوه‌ی حکیم قلی بود. بریم سر مسابقه‌ی جایزه بزرگ. پنجاه هزار تومان، سی هزار تومان، بیست هزار تومان جایزه بود. یه هزار متر داشت یه هزار و پانصد متر و قهرمانی که دو هزارو چهارصد متر بود. من تو هزار و پانصد متر یه اسب سه ساله داشتم به اسم کیوان و یه دونه اسب هم تو قهرمانی داشتم و یه اسب کهر دیگه که هر سه رو رامین می‌دوند. تهران این قدر برف اومده بود که شبش فرودگاه مهرآباد می‌ریزه و خیلیا اون جا از بین رفتند، پروازها قطع می‌شه و رامین با پرواز نمی‌تونه بیاد و با رنجرور به سختی و با فرار از پلیس راه که جاده‌رو بسته بودند خودشو می‌رسونه به گنبد. ترکمن‌ها یه چادر بزرگ و گرد داشتند که شبیه چادرهای مغولی بود و بهش یورت می‌گفتند، شبش تو یورت ترکمنی بزرگ‌ها و ریش سفیدها نشسته بودند؛ دکتر جهانی یه اسب داشت به اسم مارگیر کره ی قوش بود و تو سه ساله‌ها می‌دوید و خیلی اسب قدری بود، دکتربه من گفت از هزار تومان با ده هزار تومان باهات شرط می‌بندم. ده هزار تومان اون موقع خیلی پول بود، گفتم من هزار تومن پول دارم. من و دکتر جهانی پول‌هامونو دادیم به شاه نظر خان که امانت برامون نگه داره تا بعد کورس فردا پول رو به برنده بده. فردا اسبا دویدند اولین اسب، قره کهر من دوید به اسم امان قلیچ و یک شد، دومین اسبم کهربا ایگدری بود که تو مسافت قهرمانی حریف‌های خیلی گردن کلفتی باهاش دویدند و اونم یک شد، موند کیوان که سه ساله بود و اسب کوچیک اندامی هم بود و اینم بگم که اون موقع بیست و چهار تا اسب استارت می‌زدند و تموم میدون پر و مثل لشگر می‌شد وقتی اینا می‌اومدند و تمام زمین می‌لرزید، به رامین گفتم کیوان سرعتش مثل اینا نیست، اومدی بیرون برون. اومد بیرون اسب رسید به پیچ ، هجدهم اینا بود. دیدم عقبه، رامین مدام روند و اومد جلو از بغل همه رد شد رسید به پیچ بالا، رسید به اسب اول یه نیله‌ای بود به اسم نورمختوم که همه می‌گفتند یک می‌شه، من گفتم کیوان بغل این تاب نمیاره، خیلی بتونه بیاد صد و پنجاه، دویست متره، پیچ رو پیچیدند اسب پایین اومد شاید بیست متر فاصله گرفت و اومد یک شد، مارگیر دکتر جهانی رو سوارش نگه داشته بود که تیکه آخر ول کنه و اومد رسید به سوم و تمام. شاید اگه یه کم زودتر می‌اومد بقیه رو می‌گرفت. تا گوش به گوش و شلاق به شلاق هم رسیدند. خلاصه دکتر جهانی برافروخته شد. ترکمن‌ها آرومند به راحتی برافروخته نمی‌شن و اومد گفت که این همه پیرمرد نشسته اینجا یه بچه اومده همتونو گذاشته سر کار و هر چی جایزه بود برداشته برده. اون موقع گلدان جایزه‌ها رو می‌گذاشتند روی گاری تو شهر می‌گردوندند. من اون موقع بیست و دو ساله بودم با یه سوارکار چهارده پونزده ساله. ما ماه‌ها مداومت داشتیم تو ترین این اسب‌ها.

ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره شانزده بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با بابک شکی کلیک کنید.

 

The post برشی از گفتگو با اقای بابک شکی appeared first on ایران هورسی.

]]>
https://iranhorsey.com/%d8%a8%d8%b1%d8%b4%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c-3/feed/ 0
برشی از گفتگو با اقای بابک شکی https://iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c-2/ https://iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c-2/#respond Sat, 11 Aug 2018 09:58:00 +0000 http://new.iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c-2/ پیرو بحثمون راجب میدون کورس باشگاه انقلاب سابق حرف میزدیم، دپار و خط حصار هم داشت؟دپار دستی بود و یه طناب‌هایی می‌اومد پایین، اکثرن با دست نگه می‌داشتند، ضامنش رو که می‌زدند می‌رفت بالا و سوارها بسیار تیز بودند که پاشون لگد نخوره، اگر اسبی لگد می‌زد ما به سرعت پا رو می‌آوردیم بالا که […]

The post برشی از گفتگو با اقای بابک شکی appeared first on ایران هورسی.

]]>
پیرو بحثمون راجب میدون کورس باشگاه انقلاب سابق حرف میزدیم، دپار و خط حصار هم داشت؟
دپار دستی بود و یه طناب‌هایی می‌اومد پایین، اکثرن با دست نگه می‌داشتند، ضامنش رو که می‌زدند می‌رفت بالا و سوارها بسیار تیز بودند که پاشون لگد نخوره، اگر اسبی لگد می‌زد ما به سرعت پا رو می‌آوردیم بالا که لگد به برگه‌ی زین بخوره و به پای ما نخوره، رکاب‌ها خیلی کوتاه نبود و سوارها هم به وزن و اندازه‌ی الان نبودند، از وزن شصت کیلو شروع می‌کردند تا هفتاد کیلو، من خیلی سرب می‌گذاشتم تا بشم شصت کیلو.
هندیکاپری به شکل الانش بود؟

به شکل الان نبود، بر مبنای جایزه بود. به ازای یه مبلغ جایزه، یک کیلو اضافه می‌شد و تا هفتاد می‌رفت، هفتاد خیلی وزن بود و اسبای ترکمن این بارو می‌کشیدند، خدمت شما عرض کنم که سوارکارها کوتاه نبودند، حاج خداقلی آق رو من یادمه این قدر سرب داشت که خودش سرپا نمی‌تونست بکشه خودش رو، یه زین بزرگ هم داشت، اسب‌هاش هم بسیار اسب‌های قدری بودند، جایزه هم برده بودند، یه اسب به اسم حکیم قلی هفت هشت سال با هفتاد کیلو برنده شد یا اراز قلی اونقی که اینها هم سوارکارهای خوبی بودند و هم سیس یا مربی یا فارسی‌اش سوقان بودند. من می دوندم و شانسی که داشتم این بود که افسرهای سوار مثل پدرم، مثل مرحوم سرهنگ سهراب خلوتی تو میدون بودند، هم سوارای قدر ترکمن مثل اراز گلدی اونقی، مثل حاج خداقلی آق، خیلی‌ها بودند که سوارکارای قدری بودند و من کنارشون می‌دوندم، بعد که یه کم وزنم زیاد شد شروع کردم به ترین کردن و رامین برادرم می‌دوند، اون سنش کمتر از من بود، ما جوایز زیادی تو تهران گرفتیم، اون موقع گشت می‌رفتم و تو خونه پرش می‌کردم. من تو پرش هم دیرتر اومدم، خیلی زود من شروع نکردم، تو این فاصله خدابیامرز، یادش به خیر، خانم فیروز و شوهرش نرسی فیروز تو نوروزآباد مسابقه‌ی صحرایی گذاشتند و من و پدرم با دو تا اسب کرد رفتیم، عکس‌هاش هست، مسابقات صحرایی بود و یه مسیر پنج شش کیلومتری رو مسابقه دادیم و پدر من یک شد و من دو شدم، اون موقع هم گفتند تو اسب رو نگه داشتی که پدرت یک بشه و من گفتم نه اسبش خیلی قوی بود و من نمی‌رسیدم بهش.

ادامه ی این گفتگو را در نسخه کامل مجله شماره شانزده بخوانید.

The post برشی از گفتگو با اقای بابک شکی appeared first on ایران هورسی.

]]>
https://iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c-2/feed/ 0
برشی از گفتگو با اقای بابک شکی https://iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c/ https://iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c/#respond Mon, 30 Jul 2018 12:57:01 +0000 http://new.iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c/ در مورد داوری‌تون در جشنوارههای ترکمن بفرمایید، چه معیارهایی برای انتخاب دارید؟ برخی معتقدند شما در مقام یک سوارکار به جنبه‌ی ورزشی اسب ترکمن علاقه‌ی زیادی دارید و مثلن اسب با زیر قوی رو ترجیح می‌دید.این درسته. اسب ما همین بوده. شما وقتی به تاریخ برگردید می‌بینید اسب ترکمن اسب جنگ بوده، اسبی بوده که […]

The post برشی از گفتگو با اقای بابک شکی appeared first on ایران هورسی.

]]>
در مورد داوری‌تون در جشنوارههای ترکمن بفرمایید، چه معیارهایی برای انتخاب دارید؟ برخی معتقدند شما در مقام یک سوارکار به جنبه‌ی ورزشی اسب ترکمن علاقه‌ی زیادی دارید و مثلن اسب با زیر قوی رو ترجیح می‌دید.
این درسته. اسب ما همین بوده. شما وقتی به تاریخ برگردید می‌بینید اسب ترکمن اسب جنگ بوده، اسبی بوده که مرد ترکمن سوار می‌شده صد کیلومتر مسافت رو می‌رفته از گنبد تا گمیشان، اسب ترکمن چطور می‌تونه یه اسب فانتزی مسخره باشه؟ ما نباید دچار این انحراف وحشتناک بشیم و همون بلایی که سر اسب عرب زیبایی آوردند سر اسب ترکمن بیاریم. آخال با یموت قابل مقایسه نیست. در میدان هم قابل قیاس نیستند، نه در کورس نه در پرش و نه در هیچی. من خوبای آخال رو دیدم. من اون جا رو زیر و رو کردم و می‌دونم کی کجا چی داره؟ اونها هم می‌دونند اسب ما قوی‌تره، ما اسب‌مون رو به خاطر بازار به خاطر مارکتنینگ، به خاطر آدم‌های ناشی گمراه کردیم. ما برای میدان اسب می‌خواهیم، اون اسب که در میدان برنده بشه یقین اسب زیبایی هم هست، چرا آلمان‌ها این قدر

اسب می‌فروشند؟ مسیر درستی رو رفته‌اند و اسب میدان می‌فروشند، اسب ویترین که درست نمی‌کنند. با اسب فانتزی درست کردن بازی به ته می‌خوره و می‌رسه به دیوار. اون وقت اسب‌ها باید دون مرغ بشن. دو تاشونم کسی نمی‌خره. اسب ابزاری است برای یه کاری، می‌خواد پرش باشه، می‌خواد صحرا باشه، می‌خواد آموزش باشه، درساژ باشه، گاری باشه، استقامت، هرچی. اسب باید کارایی داشته باشه. ما اگر قراره ترکمن رو ملاک قرار بدیم باید بریم دنبال همون سنت‌ها. اون سنت‌هایی که صدها سال ترکمن‌ها دنبال کردند اون مسافت‌های طولانی، اون چیزی که ترکمن‌ها دنبالش بودند و اعتقاد داشتند، اگر قرار باشه چیز فانتزی درست کنیم فردا می‌خوریم به دیوار. من بارها تو انجمن‌شون گفتم که این راهی که طی می‌کنید به ترکستانه. قدیمی‌ها می‌گفتند اسب رو باید از پایین به بالا نگاه کرد. از بالا که نمره نمی‌دیم، اسبی که دست نداره به چه درد می‌خوره؟ هیچی! مثل این که بگی ماشین رو نگاه کن چه شیکه اما چرخ نداره، می‌شه؟ بنابر این در تولید هم باید اینو ملاک قرار بدیم که اسب ما طی چند دهه و در این جهت تولید شده، اسب ما از یه استقامتی برخوردار بوده نه چیزی که ما تولید می‌کنیم. باید مسیر اونها رو بریم. اگر بخوایم برای آموزش بچه‌ها و جوون‌ها اسب تولید کنیم، اگر بخوایم واردات اسب رو کم کنیم باید این مسیر رو اصلاح کنیم. جشنواره باید پنج درصد کار باشه نه بیشتر. باید اسب میدان تولید کنیم. امروز همه‌ی اسب‌های ترکمن ما درصدی از خون تروبرد دارند، در این که دیتابیس‌ها غلط هستند شکی نیست. این الان جنجالی شده. می‌گن اون دیتا بیسی که خانم فیروز درست کردند رو اونجا گذاشتند کنار، یه سی و دو تا اسب رفته که توش پر دوخون بوده، اون رو گذاشتند دیتا بیس.

ادامه ی این مطلب را در نسخه کامل مجله شماره هفده بخوانید.

The post برشی از گفتگو با اقای بابک شکی appeared first on ایران هورسی.

]]>
https://iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a7%d9%82%d8%a7%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c/feed/ 0
برشی از گفتگو با اقای بابک شکی https://iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c/ https://iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c/#respond Thu, 26 Jul 2018 17:04:33 +0000 http://new.iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c/ از گذشته‌ها برامون بگید و سرگذشت این همه سال که پا به رکاب گذاشتید تا به حال.من متولد هزار و سیصد و سی هستم تو یه خونواده‌ی نظامی، پدرم افسر سوار بوده، پدربزرگم افسر سوار بوده. پدر من چوگان هم بازی می‌کرد در جلالیه که الان پارک لاله شده، موزه‌ی هنرهای معاصر و موزه‌ی فرش […]

The post برشی از گفتگو با اقای بابک شکی appeared first on ایران هورسی.

]]>
از گذشته‌ها برامون بگید و سرگذشت این همه سال که پا به رکاب گذاشتید تا به حال.
من متولد هزار و سیصد و سی هستم تو یه خونواده‌ی نظامی، پدرم افسر سوار بوده، پدربزرگم افسر سوار بوده. پدر من چوگان هم بازی می‌کرد در جلالیه که الان پارک لاله شده، موزه‌ی هنرهای معاصر و موزه‌ی فرش و هتل لاله مجموعه‌ی جلالیه بود. تا اواسط دهه‌ی چهل هم میدان اسبدوانی اونجا بوده، هنوز هم بانک ملی شعبه‌ی کارگر شمالی به نام جلالیه است، رژه‌ی ارتش اونجا بوده، سوارخوبی‌ها اونجا بوده و اونجا مانژ پرش هم داشته و در زمان کورس از همون مانژ به عنوان پادوک اسب‌های کورسی برای گرم کردن استفاده می‌شده. من از بچه‌گی می‌رفتم میدان کورس و همون جا

هم اسب‌های چوگان پدر من نگهداری میشد سربازهای دانشکده‌ی افسری میاومدند. من این اسب‌ها رو دستگردون می‌کردم، یه کم که سواری‌ام بهتر شد کم کم این اسبارو دور میدون کورس قدم می‌بردیم و یواشکی اسب‌ها رو یورتمه و چهارنعل هم می‌دادیم. اسب‌های چوگان، اسب‌های کرد بودند و اکثرن اسب‌های ایلخی ورامین بودند تو جلیل آباد، پدر من اسب ورامینی اصلن نداشت و اسب کرد داشت اما اسب‌های ورامینی که چوگان بازی می‌کردند کم نبودند، اسب‌های خوب ایلخی رو می‌آوردند برای چوگان، افسرهای سوار داشتند، غیر سوار هم داشتند مثل ذوالفقاری‌ها، پدر من کاپیتان تیم ملی بود، خود آقای رضا ذوالفقاری، حسین ذوالفقاری، علی افخمی و آقای حسین جهانبانی، آقای اسفندیاری که اون موقع پیر بود، هشتاد نود سال داشت و هنوز سوار می‌شد و دیگران مراعاتش رو می‌کردند. این‌ها چیزهایی بود که من به سن خودم دیدم، این مسائل مربوط به اوایل دهه‌ی چهل هست، البته فاتح و اینها قبل از این نسل بودند که من ندیدم، اونها دوشان تپه بازی می‌کردند و بعد میان میدان جلالیه. در جلالیه ترکمن‌ها اسب‌هاشون رو می‌آوردند و هون جا چادر می‌زدند و حتا در اوایل جلالیه، اسب‌هاشون رو از ترکمن صحرا پیاده می‌آوردند، پدر من اون زمان کمتر کسی رو به عنوان سوارکار قدر میدان می‌شناخت اما حاجی قره یا همون حاجی آیریا رو سوارکار می‌دونست. حاجی قره از مشهد سوار می‌شد و اسب‌ها رو پیاده می‌آورد تا تهران، اینجا اسب‌ها
کورس می‌کردند و دوباره بر می‌گشتند مشهد. پدر من قبول داشت که حاجی قره که بدنی باریک و کشیده هم داشت سوارکار بود. به هر شکل ترکمن‌ها اوایل اسب‌ها رو پیاده می‌آوردند، بعد با قطار و بعد با کامیون. خلاصه من با چوگان شروع کردم، اسب‌ها رو سوار می‌شدیم و می‌بردیم کنار میدون و چهارنعل می‌دادیم، بعد پدر من میاد اوین، اینجا یه دونه اسب داشت و من خیلی علاقه داشتم. اینجا تو اوین یه الاغی بود سیاهرنگ، این رو من از عمو حسن نامی اجاره می‌کردم و سوار می‌شدم و جمعه‌ها صبح تو دشت و کوه و اینها می‌بردم، الاغ تیزی هم بود، من ظهر الاغ رو تحویل عمو حسن می‌دادم و خیلی هم باهاش کیف می‌کردم، پدرم اینجا اسب‌های کرد داشت و ما اسب‌ها رو سوار می‌شدیم و گشت می‌بردیم. من به تدریج سیزده و چهارده سالم شد و سواری‌ام هم بهتر شده بود و اسب‌های کورس رو من گشت و چهارنعل می‌دادم؛ بعد کم کم شروع کردم اسبای کورس رو تو میدون دوندن، من از برادرهام یه کم دیرتر شروع می‌کنم. من جایزه بزرگ هم بردم البته تو جلالیه اسب ندوندم. تا سن هفده ساله‌گی تو خرگوش دره اسب دوندم که ضلع غربی کارخونه‌ی ارج بود و یه جای دیگه هم اسب دوندم، هیلتون، تو باشگاه شاهنشاهی سابق و انقلاب فعلی، میدان کورسی درست شده بود به نام میدان هیلتون که تپه‌ای بود و شیب داشت و میدان سختی هم بود.

ادامه ی این مطلب را در نسخه کامل مجله شماره شانزده بخوانید.

The post برشی از گفتگو با اقای بابک شکی appeared first on ایران هورسی.

]]>
https://iranhorsey.com/%da%af%d9%81%d8%aa%da%af%d9%88-%d8%a8%d8%a7-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%da%a9-%d8%b4%da%a9%db%8c/feed/ 0