در زندگیتون کنار و سوار بر اسب چه نقطه عطف هایی وجود داشته، چه نقاط برجسته و مثبت یا بازدارندهای که باعث تحول یا برگشت و شکست بوده؟
من چند فراز و فرود بزرگ تو ذهنم دارم که یه کم پر رنگه. من با خرید یه اسب به اسم اورگانه وارد دوره تازهای شدم. اورگانه سواریمو یه جور دیگه کرد و سواری رو یه جور دیگه بهم نشون داد. خب مطمئنا یه اسب تو زندگی هر سوارکار حرفهای میاد که یه همچین تاثیری داشته باشه. شاید فقز یه اسب نباشه و در مقطعهای زمانی مختلف، اسب های متفاوت این تاثییر رو داشته باشن اما اورگانه منو خیلی بالا آورد. من با این اسب خیلی پیشرفت کردم. بهم دل و جرات داد. یه مقطع که خیلی بازدارنده بود و من هنوز حسرتش رو میخورم. هفت سال پیش بود که تو سفرم از یه اسب لگد خوردم. تو یه اصطبل تو هلند و من البته سوار نبودم، رفته بودم
اسب بخرم و با اون اسبم بیام مسابقه بدم و خیلی از نظر بدنی و ذهنی آماده بودم. این صدمه منو شش ماه عقب انداخت در حالی که یه سوارکار اگه یک ماه سواری نکنه کلی عقب میافته. از نظر ذهنی هم این دوره خیلی برام فشار بود و حتا دوست نداشتم بیام بشینم کنار مانژ سواری بقیه رو نگاه کنم. هنوز که فکر میکنم اگر این اتفاق نمیافتاد شاید الان خیلی جلوتر بودم.
اولین مسابقه سوار مبتدیتون کی و کجا و با چه اسبی بود واون اسب الان کجاست؟
با یه اسب قره کهر بود به اسم شفق که متعلق به خود من نبود و الان نمیدونم کجاست و فوقالعاده ترسو بود و اون موقع سه بار امتناع اخراج بود. تو خونه خیلی خوب میپرید و تو مسابقه میترسید و منو تو اولین مسابقه اخراج کرد.
لحظه اولین بار دیدن اولین اسبی رو که در زندگی خریدید رو برای خوانندههای ما بازگو میفرمایید؟ آیا شیفتهاش شدید که اونو خریدید؟
در واقع این اسب اشتراکی بود بین منو ملیکا و متعلق به مربیای بود که پیشش سواری میکردیم و با اون اسب از قبل آشنایی داشتیم. من شیفته این اسب نشدم من شیفتهی همه اسبها بودم. این اسب بعد از این که متعلق به ما شد به طور خاص دوستش داشتم.
اگر خواهر بزرگترتون اولین فرد اسبی خانوادهتون نبودند چقدر احتمال داشت شما معرفی کننده اسب به خونواده میبودید؟
صد درصد.
ادامه ی این گفتگو را در مجله شماره هفت بخوانید.