درباره شیوه مربیگیری خودتون صحبت کنید. به دنبال ساخت سوارکار هستید یا مربی مثل خودتون؟
قطعن هدفم اولیه. برای این که هدف دوم اتفاق بیفته از a بهb میرسیم. ما مربی و سازنده کم داریم. وقتی با یه سوارکار کار میکنم، نمیگم تو قراره سوارکار خوبی بشی. میگم تو باید یه روزی مربی خوبی بشی البته بستگی به این داره که اون سوار شرایطش رو داشته باشه و بخواد ادامه بده و نه هر سواری. یه صحبت کلی در مورد نحوهی کار میگم. تو کل کشورهای پیشرفته در سواری، فقط یک متد یا یه الگوی ثابت و جامع نیست که شما رو برسونه به هدفت. چه درساژ چه پرش چه هر رشتهی دیگهای. مثلن تو یه کشوری مثل آلمان یه عالمه روش هست که شما یه اسب یا سوار صدو شصت بسازی. یک روش نیست ولی خب اون چه که من
دوست دارم تو سیستم کاریام که نمیخوام ریز شم دربارهاش رو خیلی کلی میگم. صدها سال پیش یکی از روشهای ترین اسب این بوده که میگفتند غرور اسب رو بشکون ولی روحش رو نکش. این یکی از روشهای ترینیگ اسب بین سرخپوستهای مثلا فلان جا بوده. این چیزی که ما تو چند دههی گذشته تو ایران دیدیم این بوده که هم غرور اسب رو میکشتند و هم روح اسب له میشد. این جمله البته مال صدها سال پیشه. من توی مربیای دهه شصت و اوایل دههی هفتاد و هشتاد، نود درصد مربیا میدیدم این بود که غرور اسب که رنده میشد هیچ روحش هم لگدمال میشد یعنی شما چیزی به اسم اسب نمیدیدی توی باکس و نمیفهمیدی این اسبه. صدها سال گذشت و به این نتیجه رسیدن که نه تنها غرور اسب رو نباید بشکنی، روحش هم نباید اتفاقی براش بیفته اگه بخوای یه اسب بشه اسب قهرمان. اگر اون اسب قهرمان هم نمیشه به پیک خودش میرسه، به اوج تواناییهاش میرسه. این جمله خیلی روم تاثیر گذاشت و بعدها فهمیدم میشه غرور اسب رو نشکست و به روحشم لطمه وارد نکردو بهش آموزش داد. اسب یه خصیصه داره که شرطی میشه. یعنی اثرهایی که داده میشه و اون چه که تو کتابها درموردش توضیح داده میشه، میتونه عکسش هم اتفاق بیفته. یعنی مثلن اثر چهار نعل، اثر یورتمه، ایست، میتونه اون طور که تو کتابها گفته شده اجرا نشه و با یه اثر دیگه هم اسب مثلن پاساژ بزنه. یک نکته دیگه هم تو کلاسای BHS خیلی رو من تاثیر گذاشت این بود که حین آموزش اسب با هوش، من در مورد کره صحبت میکنم، اسبی که مغزش پاکه، ما از اسب یک کار میخوایم انجام بده، سه حالت وجود داره. یا اسب نمیفهمه تو چی میخوای که بخواد اون کارو انجام بده یا اسب میفهمه و نمیتونه انجام بده و یا اسب هم میفهمه و هم میتونه اما نمیخواد اون کارو انجام بده، یعنی همون گهگیری. تو جزوههای BHS اومده شما با فرض سوم یعنی هموم گهگیری بعد از هزار بار تشویق یک بار تنبیه کن. مگه میشه هزار بار تشویق کرد و یک بار تنبیه؟ در واقع یعنی احتمال تنبیه به صفر میرسه و نباید انجام شه. این یعنی شما باید همیشه یه کار ملایم، مداوم و روزمره برای اسب داشته باشی و انجام بدی. من نمیتونم یه روز صبح با عصبانیت وارد اصطبلم بشم و یه روز دیگه خیلی خوشحال و مهربون، یه روزم پنچر و بی حال. اسب همهی اینا رو میفهمه. من حتمن باید یه ارتباط متعادل داشته باشم با اسب که اسب روی من حساب کنه، به من اعتماد کنه و بفهمه که من نمیخوام اذیتش کنم، میخوام کمکش کنم. اعتماد میکنه که من اگر بلدم بهش کمک کنم. این متد کار منه.
من که چندین ساله دارم سوارکاری شما رو روز به روز میبینم و دنبال میکنم حس میکنم اگر وارد میدون بشید به سرعت به اوج میرسید چون جنس و شیوهی سواریتون رو با همکاراتون مقایسه میکنم. چرا به مسابقه بر نمیگردید؟
من ده سال پیش یه مشکل خیلی جدی برای کمرم به وجود اومد که چند ماه زمینگیر بودم. خیلی پیگیری کردیم و آقای دکتر علیمحمدی به من گفتند شما اگر زندگی و کارت رو دوست داری بهتره که دیگه مسابقه ندی چون ممکنه در فرود از یه اکسر بزرگ قطع نخاع بشی. این جملهی ایشون بود که باعث شد من بترسم چون دکتر خودشون از سوارکارای قبل از انقلاب بودند و این شما رو میترسونه. ایشون باعث شد من سر پا بشم و مشغول به کار و بتونم به یه فعالیت ملایم و روزمره برگردم. سالها از این موضوع میگذره. حدود یک سال و نیم هست که من دیگه اذیت نمیشم اما به این دلیل بر نمیگردم که ترس از آسیب جدی کمرم دارم و دکترها هنوز این اجازه رو به من ندادند که به مسابقه برگردم. به همین دلیل ترجیح دادم انرژیمو رو ساختن اسب و ترین و کار با شاگرد بگذارم. حالا ممکنه تصمیمهایی توی ذهنم باشه. خب تو میدونی که من چند ساله صبحها هشتصد تا هزار متر شنا میکنم. اگر روند بهبودیام ادامه داشته باشه در سال جدید تصمیمی برای مسابقه میگیرم.
ادامه ی این مطلب را در مجله شماره ده بخوانید.
برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با محمود امیری کلیک کنید.