برشی از گفتگو با اقای همایون وجدانی

شما در روز چند اسب سوار می شید. ‌می‌تونید قسمتی از برنامه کاری‌تون رو در رابطه با ترین اسب‌ها که جنبه آموزشی عمومی داشته باشه رو به ما بگید؟
من با دو تا اسب خودم و اسب‌های ایلیا که تو آریاسب هستند کار می‌کنم. روزایی که ایلیا هست دو سه تا اون سوار می‌شه باقی به من می‌رسه. در روز من بالای چهار تا اسب سوار نمی‌شم. من خوشبختانه وقتی سواری می‌کنم می‌بینم بچه‌ها حواس‌شون به من هست. من وقتی با شاگردم صحبت می‌کنم با صدای بلند این کارو می‌کنم و می‌بینم بقیه هم که تو مانژ هستند گوش می‌کنند. ما چیزی برای قایم کردن نداریم. من دوست دارم مردم ببینند یاد بگیرند. من نمی‌خوام چیزی با خودم ببرم. به

درد من نمی‌خوره. من باید انتقال بدم به دیگری، دیگری به دیگری و این چرخه باید بچرخه.
در مورد آموزش اثر چهار نعل به یه اسب جوان توضیح می‌دید؟
اسب جوون رو باید استادانه سوار شد. باید احتیاط کامل داشت. عضله اسب جوون اسب جوون رو باید با قدم و بعد یورتمه کوتاه و یورتمه بلند و بعد چهارنعل بلند باز کرد. اسبو دعوت می‌کنم با این کار به جلو. بعد اسبو یواش یواش با اثر نشیمن و ساق و تماس میارم به چهارنعل کوتاه و تجمع. این درساژی یه که مربوط به پرشه.
تا اسب اثر وزن و ساق و دست‌ها رو بپذیره و بهش منعطف بشه؟
بله. صد دردصد.
شنبه‌های بی اسب چطور می‌گذره؟
(جدی) خیلی سخته برام. حتما یه سر می‌زنم باشگاه یا اگه نتونم سه بار زنگ می‌زنم همه چی رو بررسی می‌کنم. به جز شنبه‌ها ایام عید خیلی برای من سخته. باور کنید من چندین ساله پامو از تهران بیرون نگذاشتم. چون نزدیک عید هوا سرد و گرم می‌شه و اسب مستعد بیماری می‌شه و دامپزشک هم نیست و دارو نیست و هر مشکلی دچار اسب بشه من براش کاری نمی‌تونم بکنم. اینه که تعطیلات رو می‌مونم و بعد از عید دو سه روزی سفر می‌رم.
رابطه‌تون با ورزش های دیگه سواره چیست؟
من فقط کورس و پرش و درساژ رو دنبال کردم. البته درساژی که پایه پرشه. چوگان رو دوست دارم، نگاه می‌کنم و پیگیرم. خوشبختانه دولت و وزارت ورزش چوگان رو حمایت می‌کنه. در مورد درساژ یه مقداری گلایه مندم به آقای آرش قهرمانی هم گفتم. داوری‌هاشون ایراد داره. وقتی با یکی رابطه خوبی ندارن دلیلی نداره امتیاز کمتری بدن. بعد یه سری از آقایون داوری درساژ می‌کنن که اگه خودشونو سوار اسب بکنی اون حرکت رو نمی‌تونن انجام بدن. با همه‌شون صحبت کردم و بهشون هم گفتم ازشون دلخورم. مسابقه‌هاشونم رفتم و ایلیا رو بردم مسابقه داد و مقام هم آورد اما دیدم شرایط این شکلیه گفتم دیگه نمیام. هر کسی رو هم ببینم بهش می‌گم شرکت نکنه. چون حق کشی می‌کنن. تو اروپا بین داوری‌های مختلف فقط نیم یا یک نمره اختلاف هست و اگر اختلاف بیشتر بشه میان جلسه می‌ذارن که چرا این طور شده؟ می‌شینن با هم بحث می‌کنن که به چی نمره ندادی به چی نمره دادی. داور هر نقطه در مورد نمره‌اش باید توضیح بده. تو ایران بیست امتیاز اختلاف هست. این خنده ‌داره.
بهترین فدراسیون بعد از انقلاب؟
فدراسیون آقای داورزنی. ایشون بسیار لایق بودن. اسپانسر می‌گرفتن. فعالیت داشتن، تیم رو به سفر می‌بردن. همه چی نظم داشت. بعد از ایشون اون نظم رفت. البته آقای دکتر خلیلی هم دارن خیلی خوب عمل می‌کنن. من راضی‌ام. تو مسابقه‌های بین المللی از اروپایی‌ها دعوت می‌کنن بیان. مسابقه‌هایی که بچه‌های خودمون اسب می‌برن. این خیلی خوبه. ما تو خودمون باشیم به جایی نمی‌رسیم. باید بیایم، بریم، ببینیم تا پیشرفت کنیم.
و بدترین فدراسیون بعد انقلاب؟
فدراسیون آقای تابش که شروع کرد بدون ضابطه کارت مربیگری پخش کرد، ایشون لطف می‌کردن دست می‌کردن تو کیسه مدرک مربیگری پخش می‌کردن بین بچه‌ها. خیلی‌ها قبلا مدرک مربیگری نداشتن مخفیانه کار می‌کردن، محتاط بودن، فشار نمی‌آوردن و می‌ترسیدن. اما الان متاسفانه طرف مدرک داره ، دانش نداره. بعد می‌گه من مربیم. شاگرد خود من به اندازه من مدرک مربیگری داره. مگه می‌شه یه آدم بدون تجربه مربی بشه؟ باید فدراسیون نکنه این کارو. کمیته آموزش باید بازنگری بکنه. باید یه سری حکم‌ها رو باطل کنن. من یه جایی می‌رم می‌بینم آموزش‌های اشتباه می‌دن. این بی دانشی باعث می‌شه خطر مردم رو تهدید کنه. خب ما این وسط چه گناهی داریم؟از نون ما که زندگی‌مون از این راه داره می‌گذره کاسته می‌شه. یا نظارت بر خرید و فروش اسب. هر کسی یه اسبو می‌خره بعد به هر قیمتی دلش می‌خواد می‌فروشه. بعد مردم ضرر می کنن میان می‌گن شما کلاهبردارین. زندگی منو نابود کردید. همه‌مون رو جمع بندی می‌کنه چون فدراسیون نظارت رو این مسایل نداره. فدراسیون آقای تابش خیلی بد بود چون ایشون اصلا اسبی نبود. هیچ پیشرفتی نبود. هیچی هیچی هیچی!
می‌تونید سوارکاری معاصر ایران رو برای مثال در این ده سال اخیر برای ما تحلیل کنید؟
ما بعد از انقلاب سواری خوبی نداشتیم. من بودم. عزت‌خان برادرم بود.آقای شاهرخ مقدم بودند. ما خیلی جنگیدیم. اسب رو بد می‌دونستن. ورزش سواری رو بد می‌دونستن. خانم‌ها رو حق نداشتیم سوار کنیم. کلی کار کردیم تا این مسایل حل شد. بعد که سواری خانم‌ها آزاد شد نمی‌ذاشتن کسی سواری‌شونو ببینه، همه عوامل خانم بودند. من خواهرم مسابقه داشت من حق دیدن نداشتم. رفتیم صحبت کردیم، اینو ببین، اونو ببین. حرف می‌زدیم که سواری این نیست. بذارین سوارکاری پیشرفت کنه. می‌گفتن شماها مرفهین. یه روز رفتیم خدمت آقای فروزش وزیر کشاورزی که به ما یونجه بده، جو بده برای باشگاه که ما بتونیم پانسیون رو پایین نگه داریم و مردمو حفظ کنیم. ایشون گفتند من نه از پوست اسب استفاده می‌کنم، نه از گوشت اسب نه از شیر اسب. دلیلی نداره من به شما جو و یونجه دولتی بدم. برین دنبال کارتون. یه بارم آقای تابش یکی از آشناهاشو می‌خواست بکنه رییس هیات. اولین کسی که از پشت میز بلند شد من بودم، بعدم آقای مقدم و آقا عزت بلند شدن. مرحوم عبدااله بهرامی اون‌جا بودن دوربین رو خاموش نکردن و بعد به ما نشون دادن. آقای تابش گفتن من پدر این‌ها رو در میارم. این جوری شون می‌کنم، اون جوری شون می‌کنم. خیلی تحقیرآمیز! اما هیچ کاری نمی‌تونست بکنه. ما با بدبختی این ورزشو رسوندیم اینجا. امیدوارم بچه‌ها بتونن این ورزش رو حفظ کنن و به فکر پیشرفت باشن.
شما روح عمومی و شرایط جامعه سوارکاری رو در گذشته بیان و موشکافی کردید، در مورد تکنیک و روش سوارکاری‌مون در همین دوره زمانی بفرمایید و ما رو آگاه کنید.
شرایط خیلی فرق کرده، خیلی بهتر شده. بچه‌هامون خیلی بهتر شدن. می‌تونم اینو به شما با مقایسه فیلم مسابقه‌های گذشته ثابت کنم. سوارکارای ما دگرگون شدن. نشست‌ها فرق کرده، آموزش‌ها عوض شده. بچه‌ها یاد گرفتن با اسب فرنگی چطور سواری کنن. ببینید بعد از انقلاب که نمی‌تونستیم اسب وارد کنیم، اسب‌ها یا تروبرد بودن یا دوخون تروبرد بودن. این‌ها اسبای خونگرم رو به جلو بودن با دهن‌های سفت. این اسبا اصلا پا نمی‌خواستن فقط دو تا دست قوی می‌خواستن. حالا در باز شد و اسب فرنگی اومد. خب باید سواری رو عوض می‌کردیم. اسب فرنگی پای قوی می‌خواست یعنی همه چی باید صد درصد عوض می‌شد.
یه کم این بحثو باز کنیم.چون به تدریج خون تروبرد تو دوخون‌های ما بالا رفت و اسبا کاربری پرشی شونو بیشتر از دست دادن. تو نسل هفت و هشت که کامل تروبرد شده بودند و خون پرشی ترکمنی شون تقریبا حذف شد و از سمتی مسافت پایین کورس ایران اسب‌های سرعتی و اسپرینتر نیاز داشت بر خلاف مایلرها که برای پرش مناسب‌‌تر بودند. اسب تروبرد هم که به هر حال رفتار و خوی عصبی و هیجانی‌تری داره و طبق فرمایش شما گام بلندتر.
ببینید این تغییر سبک خیلی زمان برد. این اسبای جدید با تروبردها خیلی فرق دارن. اسبایی که از اون ور می‌اومدن رو اولش آبخوری سنگین می‌زدن. می‌پرسیدیم چرا این کارو می‌کنید می‌گفتن آقا همایون، اونجا رفتیم سوار شدیم با یه آبخوری ساده اسب می‌پرید اینجا نمی‌دونیم چرا این قدر اسب دهنش سفت شده. گفتم دلیلش خیلی ساده است. اون سواری که اسبو اون جا سوار می‌شه با نشست و دو تا ساق قوی اسب رو بغل می‌کنه، وزن اسبو میاره تو پاهش. اما تو این پا و این نشست رو نداری و فقط دست قوی داری. خب وقتی دست داشته باشی ساق نداشته باشی تمام وزن اسب می ره تو دهنش، می‌افته تو دستش آسیب می‌بینه. وقتی ساق داشته باشی، وزن رو میاری رو کپل اسب که موتورشه، کپل رو تقویت می‌کنی. آروم آروم با بی‌رکاب رفتن، با نرمش‌های مختلف انجام دادن، نشست تو زین این فرنگی سواری جا افتاد. تو اسب تروبرد اصلا توی زین نمی‌شد نشست. بس که زیر این اسب شلوغه. اسب فرنگی منظم حرکت می‌کنه و می‌شه تو زین نشست. چون این اسب با این روش روش کار شده و اومده بالا. نمی‌شه سبک‌شو عوض کرد. ساختارش به هم می‌ریزه.
فکر می‌کنید در ده سال آینده سوارکاری ما با چه پستی و‌بلندی مواجه خواهد بود و‌آینده شو چطور پیش بینی می‌کنید.
من به این مساله خوشبین هستم. من چند سال گذشته با دوستام صحبت کردم و گفتم برید به فکر آوردن اسب رده بالا باشید. چون تو چند سال آینده تو کشور رده صد و چهل، صد و پنجاه هم برگزار می‌شه که همین هم شد. الانم خدمت شما می‌گم در دو سه سال آینده کلاس صد و شصت تو کشور ما برگزار می‌شه چون بچه‌ها دائم در حال مسافرت و آموزش هستند و هزینه می کنن چون می‌خوان پیشرفت کنن. اما این نباید فقط رشد خودمون باشه، باید پایین دستی‌ها رو هم رشد بدیم. باید به رده‌های پایه مون خیلی بها بدیم.
آیا این رشد متوازن بوده و در همه رسته‌های مرتبط با اسب جلو رفتیم؟ آفت این رشد چی هست به نظرتون؟
نعلبندی رشد داشته و بچه‌ها خیلی به روز شدن. آقای سازوار، محمود مکاری‌نژاد، طاهر عبدی. بچه‌های نعلبند علم روز رو دنبال می‌کنن. دامپزشکی‌مون البته یه مشکل داره. نظرهای دامپزشک‌ها در یه مورد خاص با هم خیلی فرق داره. متاسفانه دامپزشکا شدن مثل ما مربی‌ها که گاهی کار همو زیر سوال می‌بریم و دامپزشک‌ها همفکری با هم ندارن. ببنید در مورد بخش دوم سوال. در همدان به جز آقای بختیاری و آقای وحید برقعی رییس محترم هیات‌شون همه اومدن تهران. در مشهد همین طور، کرمان همین طور. این خیلی بده. همدان قدیم دو تا تیم می‌داد، اصفهان، کرمانف مشهد اما الان تو این شهرها کسی نمونده. این بچه‌ها باید بیان تهران سواری کنن، مسابقه بدن اما باید شهر خودشون برگردن و آموزش بدن. الان رده صد و سی تو مشهد با پنج نفر برگزار می‌شه. این اصلا خوب نیست. اینه که سواری‌شون تو شهرهای اسب خیز پیشرفت نمی‌کنه.
به چه سوارکارهای جوانی امید بستید و آیا این سوارکارها شبیه شما خواهند شد؟
من با رده‌هاشون که الان سواری می‌کنن کاری ندارم. ایلیا معنوی رو که گفتم. آریانا روانبخش سرمایه گذاری خوبی کرده و خوب سواری می‌کنه. آقای علیرضا علیرضایی سواری شو خیلی دوست دارم. حسین رضایی رو که دو هفته قبل قهرمانی برق قهرمان شدن رو تو چشماش دیدم و پیش بینی کردم. آقای یزدان ملاافضل شاگرد آقا مسعود خیلی خوبه. ایلیا علی‌محمدی جثه‌اش کوچیکه اما می‌رسه، جنگنده است و با فکره. تکنیکش خوبه. کیانا احمدی از همدان. یه دختر خانم هستن از شیراز آرزو دهقانی خیلی خوبه و با فکر سواری می‌کنه. فرنام عمیقی، اینا رو هفته به هفته دنبال می کنم.
اگر این سوارکارها شبیه شما بشند آیا این رفتن به عقب نیست؟
صد در صد هست. باید بهتر از ما بشند. مثل من بشن که به درد نمی‌خوره. الان سواری علمی یه. هر روز یه نکته، یه مساله میاد. من به جوونا می‌گم خوبه دارید مسابقه‌های خارجی رو دنبال می‌کنید و سرتون تو گوشیاتون نیست. بعد می‌بینند و حرفه‌ای می‌بینند، تحلیل می‌کنند دست خارجش فلان بود پای داخلش. این خیلی خوبه.
مدتی است اسب خوب وارد کشور شده و سیلمی تایید شده هم داریم. امکان تلقیح مصنوعی و انتقال جنین هم فراهم شده پس چرا اسب‌های تولید شده از پدر و مادر بلند پریده به مسابقه نمی‌رسند؟
سوال خوبیه. باید دید این کره‌ها دست چه کسایی می‌ره. گاهی تولیدها ضعیف هست و طرف یه مادیون و سیلمی داره تولید بی هدف انجام می‌ده که ببینه کره چه شکلیه. گاهی یه مادیون رو با یه سیلمی مثل تونیکس کشش می‌کنن و انتظار دارن سیلمی معجزه کنه. از طرفی ساختن کره کار سختی‌یه. زیر سازی یه ساختمون یه طرفه با برج خیلی فرق داره. ما باید بدونیم کره رو می‌خوایم به کجا برسونیم؟ این کلی ریزه کاری داره، تغذیه خوب، ترین خوب، این که کی سوار کره می‌شه و کی کار می‌کنه. گاهی کره‌ها تو باکس به دنیا میان تو باکس بزرگ می‌شن. دست و پاها کج و کوله، سم خراب،کره باید آفتاب بخوره تو سرش. وسط کار مالک میاد می‌گه می‌خوام کره رو تو باغ نگه دارم. پرورش اسب ما صنعت نشده. کره از پدر و مادر خوب به دنیا میاد معلوم نیست کجا می‌ره. می‌ره تو باغ، بایگانی! تمام.

ادامه ی این گفتگو  را در مجله شماره پنج بخوانید.

برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با همایون وجدانی کلیک کنید.

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید