برشی از گفتگو با اقای مسعود مکاری نژاد

اولین پا به رکاب شدن تون رو با توجه به سابقه خانوادگی در اسب به خاطر دارید؟
یه اسب پونی خزری بود که اونو سوار شدم.
خاطره خاصی از کودکی تون با اسب دارید که جایی عنوان نکرده باشید؟
تو اون سن و سال بچه‌گی خیلی ما رو مسابقه نمی‌بردند. رده‌ی ما رو نداشتند و ما برای جوانان خیلی کوچیک بودیم. من یازده، دوازده ساله بودم. اون موقع بهترین تمرین ما پرش از روی بالش و تشک‌هایی بود که تو خونه می‌گذاشتیم و پارکور می‌کردیم. بعد که بهش فکر می‌کردم می‌دیدم که چقدر تو پیدا کردن نقطه جهش و گام

زدن مفید بود و چقدر با این کار حس بهتری پیدا می‌کردم. من روی دو پا چهارنعل می‌رفتم و می‌پریدم. بعدها تو مانژ بدون اسب می‌پریدیم و تمرین‌هایی هم تا ارتفاع صد و هفتاد روی مانع داشتیم. توی باشگاه دور از چشم بقیه مانع شکسته‌ها رو بر می‌داشتیم و می‌رفتیم اونا رو به صورت پارکور درست می‌کردیم و می‌پریدیم و برای خودمون مسابقه می‌گذاشتیم. این خاطره رو جایی نگفتم.
چه جنبه‌هایی در اسب یا شخصیت یک انسان شیفته اسب وجود داره که این عاشقی شکل می‌گیره؟
کسی که عاشق اسب بشه و حس اسب رو بگیره معمولن خیلی کارها رو نمی‌کنه چون روحیات خاصی پیدا می‌کنه، مهربون‌تر می‌شه رفتارش، تو همه‌ی ابعاد زندگیش تاثیر می‌گذاره. خیلی مریضی‌ها رو اسب درمان می‌کنه مثل اوتیسم، افسردگی. سوارکاری رو یه سری فلج‌های مادرزادی تاثیر گذاره و بهبود پیدا می‌کنه.

ادامه ی این مطلب را در مجله شماره سیزده بخوانید.

برای دیدن بخش قبلی مصاحبه با مسعود مکاری نژاد کلیک کنید.

 

ارسال یک پاسخ

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید!
لطفا نام خود را در اینجا وارد کنید